دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۹ ب.ظ

به معنای حقیقی کلمه overwhelm شدم. به خودم تعلق ندارم. در خودم نیستم. استراحت و خاموشی رو مدت زیادیه که تجربه نکردم. هیچ قسمتی از زندگیم تحت کنترل خودم نیست. بی اغراق هر لحظه فکر نیست و نابود کردن خودخواسته گوشه ذهنمه. واقعا دیگه نمیتونم ادامه بدم. امیدوار بودم که این وضعیت موقته و زود تموم میشه ولی هر چی جلوتر میریم ناامیدتر میشم و این حقیقت که داستان تا آخر عمر همینه بیشتر توی صورتم می خوره. بعد به این نتیچه میرسم که چرا زنده بمونم پای این رنج و عذاب بی پایان.
میدونی... یکی از اهداف من برای زندگی توی خونه خودم، حق راحت و در خلوت مردن بود.

نظرات (۱)

این بده که! اما برای من خوبه، حداقل تنها نیستم تو این حس!

پاسخ:
متاسفانه ممکنه شما هم همین حس رو داشته باشی، ولی این نشون نمیده تنها نیستیم تو این حس. ما همه توی جزیره‌های جداگونه از هم توی این احساس تنهاییم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی