دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۴۸ ب.ظ

رفتم پست هام توی زمستون 1400 رو خوندم.
امروز قرار بود کلی پروداکتیو باشم و خودم رو برای فردا آماده کنم ولی اضطراب با من بد کرد. امروز توی گروه کاریمون پیام همکارم رو دیدم و عمیقا قلبم درد گرفت. من چه بخوام بپذیرم، چه نخوام بپذیرم، از کار قبلی تراماتایز شدم. مدتیه محل کارم رو برای بار هزارم تغییر دادم. کار جدید خوبه، آدمهاش فعلا خوبن، فعلا همه چیز داره درست پیش میره ولی من حالم افتضاحه. مدام ذهنم توی کار قبلیه. مدام دارم توی ذهنم با مدیرا و همکارهای قبلی دعوا میکنم. هر نشونه ای توی کار جدید من رو تریگر میکنه و پرت میشم به خاطرات ناخوشایند کار قبلی و عمیقا ناراحت و متاسف میشم برای خودم. و این مدام پرت شدن ها، این اضطرابها از چیزی که هنوز اینجا چیزی ازشون نگفتم، مانع من برای کار درست درمون میشه. و چرخه استرس تند و تند تر میچرخه.
و واقعا دارم شکنجه میشم توسط روان خودم :(

و می ترسم اینقدر عملکردم بد باشه که اخراج شم...

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی