دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۱۸ ق.ظ

دارم حال مضطرب رو بهتر میشناسم. نمیتونی زندگی کنی. نفس کشیدن هم برات سنگین و سخته. غذا خوردن و تفریح و صرفا بودن که دیگه به جای خود.
احساس میکنی یه فشاری، یه بار سنگینی چیزی روته. 
باید حلش کنی ولی مدام فرار میکنی و در میری. هیچ لذتی هم از لحظاتت نمیبری. وای به زمانی که این اضطراب توسط حضور یا عدم حضور اطرافیانت چند برابر بشه.
حتی فشاره جوریه که مدام توی خودت فرو رفتی و نمیتونی اطرافت رو ببینی. حتی وقتی مطلقا تنهایی و کسی توی اون مکان نیست. 
دیشب یه خواب عجیب دیدم. ماجرا رو تعریف نمیکنم ولی خوابم منتهی شده بود به رفتن پیش دندون پزشک و دندون پزشکه دیده بود دندونام اکثرا لق شدن و دونه دونه در میاوردشون تا یه کاری براشون کنیم. تقریبا نصف دندونام رو دونه دونه درآورد! و دردی نداشت و من اوکی بودم و کمی نگران که آیا دوباره میتونه برشون گردونه سر جاشون؟
الان رفتم تعبیرش رو سرچ کردم. من معنی این خواب رو از قبل نمیدونستم ولی دیدنش دیشب برام واقعا جالب بود

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی