دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۵۶ ب.ظ

با همکار قدیمیم صحبت می‌کردم. می‌گفت تو بعد از فلان اتفاق تا الان داشتی survive می‌کردی. این رو به عنوان یه نکته مثبت می‌گفت. با این معنی که اگه کار خارق‌العاده‌ای نکردی و به نظر خودت رشد معناداری نداشتی و تیمت از هم نپاشیده، تو در حال survive کردن بودی و تونستی.

یادمه قبلا هم تراپیستم با اشاره به یه بازه زمانی دیگه و متفاوت تو زندگیم می‌گفت تو survive کردی.

ولی من با هر دوشون مخالف بودم. به تراپیستم گفتم منظورت از survive کردن چیه؟ نه که معنیش رو ندونم. می‌خواستم بدونم چه نشونه‌ای رو برای survive توی من و زندگیم دیده.

با همکارم درباره survive کردن موافق بودم. ولی بهش هیچجوره نمی‌تونستم مثبت نگاه کنم. اصلا مثبت نبود.

مشکل من با survive کردن، خودِ ماهیتشه! پر از خشم میشم وقتی از دور نگاه می‌کنم و می‌بینم تمام اون دست و پا زدن و اون حال و احوال همه برای نجات پیدا کردن بوده. خشمگین میشم از اینکه توی اون وضع قرار گرفتم، از اینکه منو توی اون وضع قرار دادن تا من بخوام برای نجات از سقوط و فروپاشی تلاش کنم...

امروز عصر که داشتم برمی‌گشتم خونه و توی مسیر به این فکر می‌کردم یه جایی برم و دیر برم خونه و بعد دیدم حال و حوصله ندارم و دلم می خواد زود برم خونه‌ام، اون زمان که داشتم به خونه فکر می‌کردم و تمام اونچه که توی خونه انتظارم رو می‌کشه، از خودم پرسیدم یعنی الانم که توی وضعیت حداقلی هستم دارم survive  می‌کنم؟

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی