...
یه لیست ساختم از کارای شخصی که برای کشف خودم میخوام انجام بدم.
اومدم خونه مامانم تا چند روزی از ایام عید پیششون باشم. امروز صبح ساعت ۷ و ۸ صبح بیدار شدم و واقعا از خواب سیر بودم. ولی اینجا راحت نبودم بلند شم و به کارام برسم. خواب کلافهکنندهام رو ادامه دادم تا ۱۰ و ۱۱ صبح. وقتی بیدار شدم تنها بودم. صبحونه جالبی نداشتیم. یه چیزی سر هم کردم خوردم. بعد نشستم پای دیدن تکرار برنامههای نوروزی شب قبل. ناهار خوردیم. یه گوشه دنج برای خودم ساختم و از بعد از ظهر تا پاسی از شب توی یوتیوب و اینستاگرام فقط بیهدف چرخیدم. خونه خودم بودم این نمیشد. همین.
تهش این بود که حسای عجیبی نسبت به زمان پیدا میکردم. مثلا اینکه الان مردم در حال مهمونبازی هستن و من کف خونه خودم نشستم.
ولی اینجا خونه مامانم، حداقل امروز، پژمرده شدم روز اول سالی. از اینکه مجبورم اینجا باشم تا والدینم ناراحت نباشن از اینکه دخترشون پیششون نیست. از اینکه مجبورم بعضی رفتارها رو تحمل کنم. من وقتی مجبور به کاری باشم زود پژمرده میشم. خیلی زود.
دیروز یه سر رفتم خونهام که یه دوشی بگیرم و بعضی وسایلم رو بیارم. fresh شدم واقعا.
بچهتر که بودیم و هر سال مجبور بودیم ایام عید رو بریم خونه مادربزرگم هم همین حس اجبار به بودن برای دلخوشی بقیه رو داشتم.
حداقل آخر روز که الان باشه به این پذیرش رسیدم که اینجا به هیچ کدوم از کارام و خوشگذرونیهام نمیرسم.
فردا رو هم تحمل میکنم و برای پنجشنبه میرم خونه خودم.
میدونی قضیه چیه. قبلترها اگه توی خونه و مخصوصا ایام تعطیل فلج بودم و در حضور خانواده نمیتونستم به هیچکدوم از کارای خودم برسم، همه اینها رو میانداختم تقصیر تنبل بودنم و بیتوجه بودنم به آینده و اینکه آدم بیمسئولیتی هستم. یا میانداختم گردن مود پایینم یا مثلا میگفتم من افسرده و بهدردنخورم.
الان که زمان گذشته و خودم و جهان اطرافم رو بهتر شناختم میتونم بگه ممکنه اون بهونهها هم تاثیری داشته باشند. ولی این موضوع هم پررنگه که اینجا کسی تحمل من رو نداره. تحمل اینکه ازش جلو بزنم، تحمل اینکه خودم باشم و متفاوت باشم و در عین حال خوب و خواستنی. اینجا هیچ کس تحمل من واقعی رو نداره.
عجیب هم نیست که کشف خودم فقط در تنهایی برام ممکنه و بهم مزه میده و براش هیجان دارم.
پن: طبیعتاً وقتی حرف از بودن میشه، منظور صرفا حضور داشتن نیست. نوعِ بودن مطرحه. مثلا نوع پوشش، رفتار، خوردن، خوابیدن، تفریح کردن، نفس کشیدن. تمام ابعادِ بودن در حضور دیگری.
- ۰۲/۰۱/۰۱