دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۲۹ ب.ظ

روزای رنگی چه شکلی هستن؟
خسته شدم از سیاهی... رفتم توی این فیسبوک خراب شده و باز دلم می‌خواد بشینم ساعت‌ها گریه کنم ولی حال ندارم!
اومده بودم از ترس‌هام بگم. از اینکه با تجربه زیسته من ترس همیشه هست. یه زمان‌هایی باهاش روبرو میشی و کمرنگ میشه یا از بین میره ولی ممکنه باز بعد از مدتی برگرده. ترس میتونه بزرگ شه، گسترش و سرایت پیدا کنه یا حتی اگه داری زیاد با ترس‌هات روبرو میشی ممکنه ترس‌هایی که باهاشون روبرو نشدی هم کمرنگ بشن.
حالا ترس‌های من زیاد شدن و دارن زیادتر هم میشن. می‌خوام باهاشون روبرو بشم. چون واقعا دیگه توان فلج مطلق شدن و دوباره از خاکستر بلند شدن رو ندارم. البته چیزی هم نمونده به این نقطه برسم!
اول می‌خواستم لیست ترس‌هام رو اینجا بنویسم، دیدم بهتره خصوصی بمونه. اگه تیک خوردن و باهاشون روبرو شدم میام دونه دونه میگم.

نظرات (۲)

توی چالش چند وقت پیش، به نوشتن از ترس‌هام دعوت شدم و البته ننوشتم. قویا معتقدم نباید ترس‌هامون رو جار بزنیم. اصلا منطقی نیست.

پاسخ:
من با گفتنشون حس میکنم دارم نقاط عمیق و تاریک وجودم رو بیان میکنم و آره بعضیا با گفتنش راحت نیستن
  • مترسک هیچستانی
  • پس بیا مشابه پستی که خودت منو قبلاً دعوت کردی بنویسمش (ترسای ریخته شده) رو بنویس :)

    پاسخ:
    ایده خوبیه... ذهنم رو یه کم سر و سامون بدم می‌نویسم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی