دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

توییت‌های نشدنی - هجده -

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۰۶ ق.ظ

یک. همین که از ته‌دیگ کاهو می‌گذرم و بقیه با تعجب می‌پرسن «واقعا نمی‌خوری؟» خودش گویای احوالم هست.


دو. یکی از سریال‌هایی که دیدنش برام guilty pleasure هست، سریال the handmaid's tale هست(چطوری این دو تا هست رو حذف کنم؟). سریال مورد علاقه‌ام نیست و در حد همون فصل اول کافی بود و ایده رو منتقل کرد و باقی سریال فقط برای جذب مخاطبه ولی نمی‌دونم چرا هر فصل جدیدی که میاد، میرم دانلود می‌کنم می‌بینم!


سه. می‌خوام دوباره به هر روز نوشتن رو بیارم و نمی‌دونم این قرار رو هم مثل بعضی دفعات نادیده می‌گیرم یا مثل باقی دفعات جدی!

چهار. این توییتر چرا اینقدر مزخرفه؟ حس بدی دارم که اسم این خورده حرف‌ها رو به توییت مزین کردم!

پنج. حلوا درست کردم و مهم‌ترین وظیفه‌ای که حلوا باید داشته باشه، یعنی شیرین کردن دهان، رو به درستی انجام نمیده! خیلی شیرینش کمه. بابا من این همه زحمت کشیدم تو گرما پای گاز! خب چرا حس کردم اون حجم شکر کافیه؟ :)) (البته که این موضوع مال بیشتر از یک هفته پیشه)

شش. بقیه وقتی یه نفر بهشون توهین می‌کنه و نمی‌تونن ازش دور بشن، چیکار می‌کنن؟ مگه سرسنگین رفتار کردن اشتباهه؟ خب هر رفتاری یه سری عواقب هم داره دیگه!

هفت. به میزانی که از معاشرت با آدمای بالغ لذت می‌برم و سرحال میام، همون مقدار معاشرت با آدمای سمی حالمو می‌گیره. آدمی که هم خودش و احساساتش و هم دیگران و احساساتشون رو بینه و بهشون احترام بذاره نمونه آدمیه که از معاشرت باهاش لذت می‌برم. حالا یک عدد سم که فقط و فقط خودش رو می‌بینه، پر از قضاوته، همه چیزم به خودش می‌گیره و من فقط یک بار حضوری دیدمش و دو سه بار تلفنی باهاش صحبت کردم و فقط تنها نقطه مشترکمون دوست مشترکیه که داریم، که تازه اون دوست مشترک هم صمیمیتی باهاش ندارم و منو نمی‌شناسه گیر ما افتاده و هر جا میرم یه اثری ازش هست. حرصم می‌گیره رد و اثرش رو می‌بینم. از این آدم‌های پرمدعا که فکر می‌کنن اتفاقا خیلی کول و خاکی‌ان! از اینکه به خاطر اینکه کسی نیست این حرف خاله‌زنکی رو باهاش در میون بذارم و آوردمش تو وبلاگ از محضر وبلاگ عزیزم معذرت‌خواهی می‌کنم.

هشت. احساس می‌کنم قدیما(در حد چند سال پیش!) طنازتر بودم تو این وبلاگ! الان جدی و بی‌اعصاب به نظر میام!

نظرات (۱)

  • مترسک هیچستانی
  • یه شوخی لوس بکنم؟ شاید حلوات رو با خلوص نیت درست نکردی که قشنگ شیرین نشده! ایح ایح ایح :|

    سرسنگین بودن محترمانه‌ترین واکنشه، به نظرم :)

    پاسخ:
    ایح ایح :)))))))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی