دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۴۲ ق.ظ

می‌دونی... همیشه چیزی که مقدار کمی بهم امید می‌داد این بود که به خودم می‌گفتم هنوز کامل توی باتلاق فرو نرفتم. ببین... نفس می‌کشم، بدنم گرسنه میشه، می‌بینم، می‌تونم راه برم و بشنوم و ... این‌ها مگه چیزی غیر از زنده بودنه؟ مگه این‌ها نشونه زنده بودن نیست؟ آدم مرده که از پس این کارها برنمیاد.

ولی... دارم خودمو گول می‌زنم. من مدت‌هاست که توی باتلاقم فرو رفتم و مردم. اون تو هیچی نیست. انقدر که هیچی نیست، انقدر که یکی شدم با گل و لای اطرافم، بعضی وقت‌ها خیال برم می‌داره که نکنه نمردم. بدنم نفهمیده هنوز. بدنم هنوز فکر می‌کنه زنده‌اس!

نظرات (۳)

کتاب انسان در جستجوی معنا رو بخون بعدش یه پست اینجا بذار!

پاسخ:
خوندمش چند سال پیش... راستش رو بگم اصلا ازش خوشم نیومه بود، دنیام خیلی سیاه بود وقتی می‌خوندمش
و دوباره اگه بخوام راستش رو بگم نفهمیدم ارتباط این پست با اون کتاب و معنا در زندگی چیه

حالا که خوندیش برو پیش یه معنادرمانگر درست و حسابی تا شاید این حالتی که تو این پست گفتی درست بشه!

پاسخ:
شاید بهش فکر کنم در آینده! شاید!
  • صدرا ارجمند
  • as you wish :)

    پاسخ:
    :دی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی