دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۴۲ ق.ظ

دو موضوع بی‌ارتباط یا باارتباط با هم.


بی اغراق هر بحثی از کار که میشه چنان استرسی می‌گیرم و دل و روده‌ام شروع می‌کنن به پیچ خوردن که من رو مثل یه کودک سریع فراری میدن. حالا چه لینکدین رو باز کنم، چه ایمیل از سایت کاریابی برام بیاد، چه هرچیز دیگه‌ای! در دوران غریبی به سر می‌برم. کار نمی‌کنم و حس سرزنشی هم به خودم ندارم. می‌دونم که روزی به کار برخواهم گشت و می‌دونم که چه کاری رو دوست دارم امتحان کنم و احتمالا در محدوده توانایی‌هامه ولی بی‌نهایت براش اعتماد به نفس ندارم. تو فکر کن حتی برای این کار تا پای قرارداد بستن هم رفتم و در رفتم.

حتی فکر می‌کنم قضیه داشتن یا نداشتن اعتماد به نفس نیست. چیز غریبیه!


چند وقت پیش رفتم یکی از منطقه‌های تهران برای خرید. کلی دختران زیبا دیدم و چشمم به ترندهای روز لباس و آرایش صورت و مو آشنا شد. موضوع این بود که از یه حدی بیشتر نمی‌تونستم اونجا رو تحمل کنم. احساس می‌کردم جای من اونجا نیست. احساس می‌کردم مغازه‌های اونجا با لباس‌هایی که برای فروش گذاشته بودن بهت تحمیل می‌کردن که چی باید بپوشی و چگونه دختری باشی که در دسته‌ی زیبارویان قرار بگیری. به این فکر می‌کردم من چقدر مرکز تهران رو بیشتر دوست دارم. اینکه اونجا اگه توی خیابون‌هاش قدم می‌زنم راحت‌ترم. همه جور آدمی تو مرکز تهران هست و کمتر متفاوت بودنت به چشم میاد. حقیقتا زنان و دخترانی که مرکز شهر می‌بینم، حداقل توی لباس و راه رفتن و رفت و آمدشون اعتماد به نفس بیشتری می‌بینم. 

این روزها به این فکر می‌کنم از نظر ظاهری واقعا استایل شخصی من چطوریه؟ کدوم لباس‌هام بیشتر نمایانگر من هستن؟ چرا اینقدر لباس تابستونی خریدن برای من همیشه عذاب‌آور بوده و هست؟ حتی داشتم فکر می‌کردم من با اینکه همیشه یه حدی از حجاب رو رعایت می‌کردم و می‌کنم، ولی اصلا مانتو و روسری یا شال هیچوقت به استایل من نخورده و نمی‌خوره! انگار توشون من دیگه خودم نیستم! یه دختر محجوب و گوگولی به نظر میام که اصلا این نیستم!

حتی به این فکر می‌کنم که من اگه توی یه جامعه آزاد و بی‌قضاوت زندگی می‌کردم، چطوری توی خیابون‌ها ظاهر می‌شدم؟ تو مهمونی‌ها؟ سرکار و مدرسه و دانشگاه؟ توی محل‌های رسمی؟ قطعا موهام همینطوری که الان توی خونه هستن، توی موقعیت‌های casual هم می‌بود. یا حتی به راحتی کوتاهشون می‌کردم و لذت دنیا رو می‌بردم.

نظرات (۱)

منم زمانی قضاوت دیگران برام مهم بود، حتی اگه می‌دیدم غالب مردم توی خیابون کلاه/عینک نپوشیدن، منم کلاه یا عینکم رو در می‌آوردم که شبیهشون باشم اما بعداً دیدم نخیر! من اگه سرما بخورم یا چشمم آسیب ببینه، هیچ‌کدومِ همونایی که به خاطرشون خودمو اذیت کردم، نمیان کمکم! بعد اینو تعمیم دادم به همه چیز، موهام، لباسام، اخلاقم، علایقم، سلایقم، عقایدم و...

آره جانم، تو فقط خودت رو توی این دنیا داری، پس به خاطر بقیه خودتو اذیت نکن، که بقیه به هیچ عنوان برات تره هم خورد نمی‌کنن!

پاسخ:
جمله آخرت باید ذکر روزانه بشه :)

سخته اینکه قضاوت دیگران برات مهم نباشه ولی آره شدنیه و کم کم میشه بهش رسید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی