دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۱ ب.ظ

اون آقاهه رو یادته تو فیلم مسیر سبز که هیکل درشتی داشت و سیاه‌پوست بود و درد و بلا رو از جون آدما می‌گرفت و شب از دهنش بیرون می‌داد؟

الان حسم شبیه اونه. امروز بعد از یه روز کاری عذاب‌آور با یه کار اعصاب‌خوردکن، یه دقیقه همکارمو صدا زدم بیاد ببینه می‌دونه مشکل از کجاست؟ اومدنش همانا و یک و نیم ساعت تمام اضافه کاری موندن من همان. چرا؟ چون موتور حرف زدنش روشن شده بود و مگه ول می‌کرد؟؟ 

واقعا واسه خودم متاسفم که با این سن هنوز نمی‌تونم خودم باشم و نشستم به شنیدن نصیحتای چرت و پرت ایشون و نقش دختر مودب و خانوم رو بازی کردن :| 

واقعا حرفا و نصیحتاشم آشغال محض. چرت و پرت. آخرشم مثل دخترای ریحانه تشکرم کردم حتی! کسی که برای کار دیگران چه برسه به آبدارچی یا مدیرعامل ارزش قائل نیست و فکر می‌کنه کار خودش خفن‌ترین کار دنیاس... واقعا قضاوتی براش ندارم بکنم!

با کار کردن با همین آدماس که احساس پیری و مرگ میکنم :|


نمیاد بیرون... تموم نمیشه این همه آشغال...


نظرات (۲)

  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • کاش می‌شد دوشاخهٔ بعضیا رو موقع حَرّافی، از برق کشید! 😐

    پاسخ:
    میشه. مثلا باید یاد بگیرم مودبانه بگم من الان وقت ندارم :دی
  • صدرا ارجمند
  • یه وقتایی با یه آدمایی حتی نیازی نیست زیاد مودب باشی! :)

    پاسخ:
    می‌خوام مودب نباشم سرد میشم. بعد سرمام می‌خوره به صورت اونایی که نباید :دی
    عملا خیلی جدی باید بگم بابا چرت و پرت نگو مثلا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی