دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ب.ظ

دارم یه چیزایی درباره خودم کشف می‌کنم.

اینکه من این همه مدت درسته که داشتم گند می‌زدم به خودم ولی دلیل داشته و دلیلش هم محکم بوده.

و اینکه من گیج بودم. گیج شده بودم!

امشب... خیلی جدی!!!

الانم گیجم!!!

گیجم!

نمی‌دونم باید چه احساسی داشته باشم!

خوشحال یا ناراحت؟

گیجم!

و می‌ترسم...

آینده‌ی وحشتناکی رو تصور می‌کنم

آینده‌ای که واقعا اون سالها تصورشو نمی‌کردم

فکر نمی‌کردم اینقدر سیاه باشه

خدایا... میشه پشتم (پشتمون) به تو گرم باشه.

فقط دارم زمان هدر میدم هدر میدم فکر نمیکنم. فکر که میاد سراغم اشک میریزم. میرم استراحت کنم هم یه دست میاد سمتم و من اواره تر میشم. خدایا واقعا این بود سرنوشت من؟؟؟؟؟

من میخوام قوی باشم. حمایتگر باشم. حداقل به خودم ثابت کنم که پای حرفام هستم.ولی این بود واقعا سرنوشت من؟؟؟ نعمتایی که اون چندسال به من دادی چی بودن پس؟ شکرت واقعا شکرت ولی حکمتشونو نمیفهمم. پشتم باش خواهش میکنم. و کمکم کن تو مسیر تو باشه هرکاری که میکنم(میکنیم)


نظرات (۱)

چرا انقدر خمیده؟
پاسخ:
نمی‌دونم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی