دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

تا الانش با اینکه به نظر سخت میومد، ولی وقتی از بالا نگاه میکنم میبینم باز راحتتر بوده. تکلیفم حداقل مشخص بوده. و اصلا تکلیفم با خودم هم مورد سختی نبوده... نه اینکه اصلا سخت نباشه هااااا... در مقایسه با از این به بعد، آسون تر بوده! و من تا قبل از این فقط به اون موقعیت فکر میکردم و به بعدش که الان باشه هیچ فکری نکرده بودم! نه اینکه فکر نکرده باشم هااااا... بیشتر خیال پردازی های دور از واقعیت میکردم.

و حالا که دارم به تدریج تلپی از اون ماجرا میوفتم بیرون، تازه دارم میفهمم چالشهای بیشتری روبرومه... دقیقا همون چالشهایی که دوستشون ندارم، همونا که یا همیشه از دستشون فرار کردم و یا با تمام انرژیم سعی کردم ایگنورشون کنم!

همچنان معتقدم چقدر دارم چرت و پرت مینویسم... ولی گاهی وقتها چرت و پرت نوشتن هم خوبه!


پ ن : بقیه آدما وقتی یه نفرو گم میکنن چطوری میرن پیداش میکنن؟

نظرات (۲)

خیلی وقت‌ها چرت و پرت نوشتن خوبه.

من منتظر می‌مونم که خودش پیدا شه :))
پاسخ:
اگه پیدا نشه چی...
:(
بازم منتظر می‌مونم. هی منتظر می‌مونم...

چون می‌ترسم راه بیفتم برم دنبالش، گم شم، برگرده، نباشم.

پاسخ:
منتظر موندن برای من جایز نیست دیگه...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی