دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۳۰ ق.ظ

همش تقصیر خودمه
همش تقصیر خودمه
همش تقصیر خودمه


که فکر کردم این دفعه هم مثل بقیه دفعه هاس!
فکر کردم رفتی تو غارت
فکر کردم خب حالا من صرفا باید وایستم یه گوشه تحمل کنم تا قرارمون برسه...
که بعد دوباره با هم رفیق بشیم
بزرگترین اشتباهو کردم! بزرگترین! نباید منتظر می موندم... الان هم زجر منتظر موندنه مونده رو دلم هم دلتنگیه که محاله روزی چندبار سراغ دلم نیاد و مچاله اش نکنه... هم نمیدونم اصلا قرارمون یادت هست؟؟ 
حالا من چیکار کنم؟ خیلی خرم خیلییییییی... حالا دقیقا چطوری بشینم وسط اتاق دو دستی بزنم تو سرم؟ فقط امیدوارم حالت خوب باشه، امیدوارم...

من احمق ترین دختر دنیام... خیلی احمقانه رفتار کردم... خیلییی...

کاش بخونی اینو... کاش یادت بیوفته قرارمون...

نظرات (۲)

  • خورشید ‌‌‌‌
  • الآن هم همین حرفها رو قبول داری؟
    اگه فضولی نیست البته :)
    پاسخ:
    اره قبول دارم...

    چه آشنا مینویسی..

    یکی بود.. هرجایی میرفت..

    با پیدا شدن اولین آشنا

    ..غیب میشد.. 

    طوری که انگار هیچوقت نبوده

    پاسخ:
    من اون آشنای غیب شونده‌ام؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی