دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

چای عصرانه!!!

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ

تشنه‌ام شده بود. رفتم برای خودم چای ریختم و یه شکلات برداشتم و اومدم توی اتاق و نشستم پشت میز تا چایم رو بخورم. (یا بنوشم)

چندتا آهنگ هم از قبل دانلود کرده بودم و وقت نشده بود گوش بدمشون. گوشیمو آوردم که تا چای رو می‌خورم، آهنگ‌ها رو هم دونه دونه گوش بدم. ازشون خوشم اومده بود، آروم بودن. لپ‌تاپم جلوم بود گفتم بذار تا چای می‌خورم برم توی لپ‌تاپم یه گشتی بزنم.

وقتی به خودم اومدم دیدم گیر کردم روی یه آهنگ و برای بار هزارم دارم پلی‌اش می‌کنم. دیدم پوشه‌ی عکس‌های خودم جلوم بازه، عکس‌هایی که فقط از خودمه و همه رو یکجا پشت سر هم گذاشتم توی یه پوشه. دیدم صورتم خیسه. دیدم چشمام قرمزه. و شاید بار سوم یا چهارم بود که به عکس اول پوشه رسیده بودم.

همیشه فکر می‌کردم بدترین من، منِ پارساله! عکس ها رو که دیدم نظرم عوض شد. منِ دو سال پیش داشت جون می‌کند عوض شه. منِ پارسال یه کوچولو امید داشت. منِ امسال چی؟ اصلا عکسی نداشتم از منِ امسال! منِ 95! کم بودن...

من‌های قبل دیوونه بازی در می‌آوردن حتی وقتی در حال مرگ بودن. ولی این من چی؟


پ ن : اهنگ به طور احمقانه‌ای​ انگار خطاب به خودم بود!!! 

نظرات (۲)

خب اسم اهنگو بگو !!
پاسخ:
آهنگِ عاشقانه بود فکر کنم! غمگین و اینا نبود :))

بعدا نوشت : گاهی بخند از محمد علیزاده
باید این اهنگ رو گوش کنم ببینم رابطه ش با عکسها چی می تونه باشه . 
پاسخ:
هیچ ربطی نداره!
راست میگم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی