دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

توی این هوای خنکی که سرد نیست، با این حال خوب، چی می‌شد من می‌تونستم خیابونای مرکز شهرو که نه خلوتن نه شلوغ، پیاده گز کنم؟ پیاده اینقدر برم تا خسته شم؟ و نگران این نباشم که مادرم زنگ بزنه از مثلا نگرانی؟ خواسته از این کوچیکتر خدا؟

اِنْفَعَلَ    یَنْفَعِلُ   اِنْفِعال

مِنْفَعَلَ   مَنْفَعِلُ   مِنْفِعال

دیشب خوابتو دیدم. خودتو ندیدم. نوشته‌هات! خوشحال بودم. 
اینجا همه بیدارن. صدای موزیک میاد. معلقیم همه.
دارم میرم یه لقمه نون دربیارم و لعنت می‌فرستم به این ویژگی مسخره تو خودم که اون بهش میگه مسئولیت‌پذیری ولی من بهش میگم حماقت و خرکاری.
بعدازظهر و ظهر کلی کار دیگه هم دارم. میشه دعا کنی ایده‌آل‌گرایی یه امروز دست از سرم برداره تا بتونم سر و ته کارو با تف جمع کنم؟ واقعا نیاز دارم بتونم یه کاری رو تموم کنم، حتی اگه شده با تف.
بی‌حس شدم. سِر شدم.

گریه به وقت این شب عزیز در ترافیک عزیزتر در پشت فرمان عزیزترتر

این واقعا وحشتناکه که تو هر روز و هر ساعت به این موضوع پی ببری که یه سری توانایی‌ها از تو کم شده، رفته، فراموش شده... و تو دیگه مثل قبل نیستی. این عمیقا احساس پیری بهت میده. و اگه دستتو به جایی نگرفته باشی، حتی می‌تونه هی تو رو زمین بندازه.

اَاااااند فاینالی...

هوم سوییت هوم!

بزن دست قشنگه رو :|

قانون بقای اعتیاد یا قانون پایستگی اعتیاد می‌گوید که اعتیاد از بین نمی‌رود و به‌ وجود نمی‌آید. بلکه از شکلی به شکلی دیگر تبدیل می‌شود.

کجا اومدی تو؟ 

اینجا خونه مرده‌هاست.

ما همه مُردیم.

همون وقت‌ها که رفتی ما مرده بودیم.

کجا اومدی تو؟


پ ن : بذار اصلاح کنم... ما از اول مرده بودیم. فقط اون موقع‌ها که تو رفته بودی، بوی گند جنازه‌هامون داشت خودمونو اذیت می‌کرد و تازه داشتیم به عمق مردگیمون آگاه می‌شدیم.

:

نقطه امنِ نیمه امنم هم از بین رفت. تمام. خداحافظ.
فقط مونده ماشین!