شعر از پرتیا نلسون
شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۲۴ ب.ظ
فصل اول - در خیابان قدم میزدم، چاهی در مسیر من قرار گرفت. درون چاه سقوط کردم. در چاه گم شدم، خسته و نومید. میدانستم که سقوط به خاطر اشتباه من نبود. مدتها طول کشید تا راهی به بیرون یافتم.
فصل دوم - در خیابان قدم میزدم، چاهی در مسیر من قرار گرفت. سعی کردم وانمود کنم چاه را نمیبینم. دوباره در چاه افتادم! باور نمیکردم دوباره گرفتار همان چاه شوم و سقوط کنم. سقوطی که به خاطر اشتباه من نبود. مدتها طول کشید تا راهی به بیرون یافتم.
فصل سوم - در خیابان قدم میزدم، چاهی در مسیر من قرار گرفت. چاه را دیدم، اما عادت کرده بودم که درون چاه بیفتم. دوباره در چاه افتادم. میدانستم که سقوط در چاه، اشتباه من است. به سرعت بیرون آمدم.
فصل چهارم - در خیابان قدم میزدم، چاهی در مسیر من قرار گرفت. از کنار آن گذشتم.
فصل پنجم - در خیابان دیگری قدم زدم...
- ۹۷/۱۰/۰۸