دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

۴ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

در واپسین ساعات تیرماه اومدم بگم که کامنت بانوچه زیر این پست درست از آب در اومد. برای والدین سخت هست ولی چاره‌ای جز کنار اومدن باهاش ندارن. کنار هم نیان زندگی به خودشون سخت می‌گذره چون فرزند کار خودشو می‌کنه. منم اینقققققققدر سن ازم گذشته که همه می‌دونیم قرار نیست اتفاق وحشتناکی بیوفته.

اما اونطوری که دلم می‌خواست پیش نرفت. بعدا شاید از جزئیات ماجرا اینجا بنویسم ولی خلاصه یه جایی مجبور شدم کنار بیام و مسیر رو کمی بپیچونم. درسته که در ظاهر به نفع منه ولی بگذریم، این خواسته من نبود. حالا مرحله بعدی مونده یعنی ریخت و پاش!

چند ماهی هست حقیقا تو کمام. همش استرس کشیدم. هیچ تفریحی هم نکردم. میخوام برگردم به زندگی عادی. از سوشال مدیا که الحق این مدت برام مخدر خوبی بود و کمکم میکرد خودمو از فکر کردن و استرس کشیدن دور کنم، حالا فاصله بگیرم. بیشتر روی کارم و خودم و تفریحاتم متمرکز شم. این مدت خیلی تصمیم‌ها باید بگیرم. خیلی...

دو جمله‌ یا عبارتی که می‌خوام برای چند ماه آینده سرلوحه کار و زندگیم قرار بدم اینان:

  • به من چه!
  • به جهنم!

یه تصویر از دیروز توی ذهنمه هنوز  و اومدم اینجا بنویسم چون برام خیلی ارزش داره موندنش اینجا ولی دو بار تلاش کردم و نتونستم بیان کنم. این تلاش سومه.

احتیاج داشتم برم آرشیو وبلاگم رو بخونم. الان که باز دارم خودم رو وارد یه چالش گنده دیگه میکنم دلم میخواست برم از اون موقع‌ها بخونم که خیلی تنها بودم و تنهایی با اون ماجراها دست و پنجه نرم کردن برام چقدر سنگین بود. خوندم و رسیدم به الان.

واقعا با اینکه خیلی کم نوشتم و حتی یه جا حسرت خوردم از اینکه چیزی جایی نمی‌نویسم، ولی باز خوندن خودم خیلی برام دلگرم‌کننده بود. برام یادآوری کرد که اگه دارم انتخابی رو انجام میدم به خاطر چیه، که یادم نره ماجرا و برنامه اصلی رو. خطری که این روزها باز داشت سراغم میومد تا فرار کنم. تا روبرو نشم. برام یادآوری کرد که به حس‌های خودم اعتماد کنم. و خیلی موضوعات دیگه که لینک‌هاشون رو نگه نداشتم.

دلم میخواد از این ماجرا اینجا بنویسم. راستش رو بخوای نوشتنش اینجا برام کمک‌کننده هست. و خوبی ماجرا اینه که اینجا کسی منو قضاوت نمیکنه یا حتی اگه واقعا قضاوتی باشه هم به خاطر ماهیت مجازی بودن فضا و نبودنِ شناخت، من جدی نمی‌گیرم قضاوت‌های از سر نشناختن رو.