دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

من عجیب غریب یا متفاوت از نرم هستم؟

قرار این پستم با خودم رو ادا کردم (واقعا هیچ فعل دیگه‌ای به ذهنم نرسید). مجازات سنگینی بود و باعث شد کارامو انجام بدم. ولی می‌دونی بعدش چی شد؟ امروز فیلم یا سریال ندیدم. کاش به جای مجازات تعیین کردن، پاداش تعیین می‌کردم. ولی خوشم اومد، انگیزه خوبی بود. برای کارها تایم تعیین کردم. که باید اون تسک رو توی یه بازه زمانی مثلا نیم ساعت تا یک ساعت انجام بدی. اگه دیدی داره بیشتر از بازه زمانی طول می‌کشه، سر و تهش رو بزن تا زودتر تموم شه.

بعد امروز چندتا تسک مهم گذاشتم و چندتا معمولی. اول از همه هم برداشتم تسک تهیه آرشیو از کتاب‌هام رو انجام دادم! رفتم اپ پیدا کردم و دونه دونه کتاب‌ها رو آوردم و بارکدشون رو اسکن کردم و بعد تازه دیدم ebook ها مونده بودن و رفتم سراغ اونا ولی غافل از اینکه اونا بارکد نداشتن و حتی ISBN هم نداشتن پس مجبور شدم دونه دونه اسمشون رو توی اپ سرچ کنم و ... . خلاصه سرتو به درد نیارم که دیدم ساعت‌هااااا گذشته و من هی دارم لای این چهارتا دونه کتاب غلط می‌زنم و تموم نمی‌شن. ول کردم. گذاشتم برای بعد. 

احیانا برای همه آشناست این وضعیت. توی بدبختی و زمانی که باید یه سری کار مهم رو انجام بدی، میری بی‌ربط‌ترین کار ممکن رو انجام میدی. چی؟ مرتب کردن. تمومی هم نداره :|

پاداش چی بذارم؟

صرفا جهت تلف کردن وقت، رفتم یوتیوب یه کم سرگرم شم. بعد رسیدم به این ویدیو :|

ویدیو مال کانال یه آرایشگره که اومده عکس‌العملش از دیدن یه ویدیو دیگه رو نشون داده. ویدیو دوم که داریم عکس‌العمل بهش رو می‌بینیم چیه؟ از دختری که موهاش به صورت طبیعی مشکیه و از دوستاش کمک می‌خواد تا موهاش رو براش دکلره کنن تا موهاش بلوند بشه. 

فکر می‌کردم قراره فان و بامزه باشه، ولی اینقدر درد داشت که یه لحظه وسطش به خودم گفتم اگه همین الان داشتم ترسناک‌ترین یا چندش‌ترین فیلم بین تمام فیلم‌ها رو می‌دیدم هم همچنان این قیافه رو به خودم نمی‌گرفتم!

اعصاب خورد کنه. در واقع دوستاش اعصاب خورد کنن. یا دقیق‌تر بگم آدم‌های اطرافش اعصاب خورد کنن. بعدش رفتم یه کامنتی چیزی بذارم بلکه دلم خنک شه، دیدم ملت هم همون نظر منو گذاشتن. که این چه دوستایی بودن این داشت!!! کاملا میشه اول ویدیو نوشت «دوستان سمی به روایت تصویر»

فردا بین ۷ تا ۱۰ تا کار به تودو لیستم اضافه می‌کنم. اگه زیر هفتاد و پنج درصد انجام دادم، تا دو روز خبری از فیلم و سریال نیست.

اینجا می‌نویسم تا زیرش نزنم.

به نظر من آدما مدل عاشقی منحصر به فرد خودشونو دارن و تعریف‌های متفاوتی هم از عشق و عشق ورزیدن. منظورم مدلیه که دوست دارن کسی بهشون عشق بورزه. و خب احتمالا همون مدل خودشون یا مدلی که فکر می‌کنن طرف مقابل دوست داره، به طرف مقابل عشق می‌ورزن. اگه مدل طرف مقابل رو بدونن و طرف مقابل هم بدونه مدلی که دوست دارن بهشون عشق ورزیده بشه چیه و هر دو با این مدل‌ها اوکی باشن، اونوقته که بیگ‌بنگ. جهانی جدید با کلی کهکشان و ستاره شکل میگره بینشون که فقط می‌تونه رشد کنه و منبسط بشه.

یه مقدار نوشتم و منصرف شدم و پاک کردم. داشتم درباره برنامه‌ریزی برای کارام و انجام دادنشون می‌گفتم که الان و کلا مواقعی که خونه‌ام یا قراره کاری رو فقط واسه خودم انجام بدم، جونم درمیاد و فرار و استرس و بدبختی... ولی وقتی سرکار می‎‌رفتم، از نظر نظم و برنامه‌ریزی و پیگیری کارها تو اون محیط بهترین بودم. دو بخش متفاوت در من!

من اون دخترو می‌خوام، همون پیگیری و نظم و برنامه‌ریزی ولی برای خودم! دلم می‌خواد تمام بخش‌های وجودم مثل اون بخش باشن! 


دردی که انسان را به سکوت وامی‌دارد بسیار سنگین‌تر از دردیست که انسان را به فریاد وامی‌دارد. و انسان‌ها فقط به فریاد هم می‌رسند نه به سکوت هم!



پ ن : خوابم میاد و در آستانه‌ی سردردم. پس به لیست پست‌های ذخیره مراجعه می‌کنم قربة الی الله.

از آخرین باری که درباره یه فیلم اینجا نوشتم یک ماه و هجده روز می‌گذره. فکر می‌کردم بیشتر باشه. فیلم دیدم ولی هیجان‌زده نشدم. حتی رفتم سراغ فیلم‌های داغونی که مدت‌ها داشتمشون و ندیده بودمشون. نوشتن از فیلم و سریال یه جور تفریحه اینجا. لزوما هیچکدوم رو توصیه نمی‌کنم و خودم هم از همه خوشم نیومده. معمولا اسپویل نمی‌کنم ولی مسئولیتی هم به عهده نمی‌گیرم. خیلی طولانی شد و اینکه هشدار میدم که بیشتر به غرغر شباهت داره تا نظرم درباره فیلم‌ها.