دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

جمعه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۵۴ ب.ظ

یکی از شخصیت‌های رمانی که داشتم میخوندم یه جایی از داستان یهو از فرط ناراحتی و غصه، صورتشو با دستاش پوشوند، آرنج هاشو به زانوهاش تکیه داد و های های شروع کرد به گریه کردن، از ته دل و بلند بلند (البته بلند بلند بودنش جز تصورات من بود). و من وقتی روی تختم دراز کشیده بودم و در حال پهلو به پهلو شدن داشتم این تیکه رو میخوندم، یهو از ذهنم گذشت که چرا من تا حالا بلند بلند از ته دل و با هق هق گریه نکردم؟ آخه میدونی توی سرکارمون یه تیم رو مخ هست که خیلی با هم شوخی های مسخره میکنن و بلند بلند حرف میزنن و خاطره تعریف میکنن. در این حد که یه اتاق جدا دادن بهشون تا مزاحم بقیه نشن. بعد توی تیمشون یه دختره هست هم سن و سال من که اولش به نظر میومد ازم بزرگتره. این دختر نمیدونم واقعی یا نمایشی همش داره بلند بلند میخنده و از خنده ریسه میره و فلان! و من هربار که وسط کار احساس میکنم صدای خنده یکی نمیذاره با خودم تنها بشم وسط شلوغیای کار، از ذهنم میگذره که چرا من هیچوقت بلند بلند و از ته دلم نخندیدم و از خنده ریسه نرفتم!
البته من تنهایی به دفعات انگشت شماری پیش اومده هق هق گریه کنم و در تنهایی بوده فقط!
یکی دیگه هم توی کارمون هست که برای بار دوم یا سومه که داره لینکدین منو ویو میکنه و من نمیدونم فازش چیه. یعنی ریکوئست برای کانکت شدن نمیده! فقط میبینه و میره! بعد به نظر میاد انقدری با سوشال مدیا و اینها آشنا باشه که بدونه وقتی میاد اکانت منو می بینه برام نوتیف میاد! و من واقعا نمیدونم وات د فاز! یه درخواست کانکت شدن بش بدم ببینم چی میشه!

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی