از من به شما نصیحت که وقتی با یه جمعی بیرون میرید و دوربین گوشیتون کیفیت خوبی داره، اصلا گوشیتون رو برای عکس گرفتن از کیفتون خارج نکنید. چون دیگه از اون به بعد گوشیتون متعلق به خودتون نیست بلکه متعلق به جَمعه. بعد باید هی حواستون به گوشیتون باشه که پرت نشه پایین، گم نشه، نیوفته تو جوب، زیر دست و پا له نشه، وقتی میذارنش جیب پشتی شلوارشون یه وقت یه جایی نشینن که گوشیتون خورد بشه، وقتی پفک میخورن دستشونو تمیز کنن بعد گوشی مبارکتونو لمس کنن، حتی وقتی پفک میخورن بعد از مکیدن انگشتاشون حتما انگشتای تفیشون رو خشک کنن بعد گوشی مبارکتون رو لمس کنن، حواسشون باشه پفکا به لنز دوربین جلو و عقب گوشیتون نچسبه و وقتی بارون میاد گوشیتون زیر بارون خیس نشه. باید خیلی خوش شانس باشید که روی گوشیتون چای هم ریخته نشه که من از اون خوش شانسهاش بودم انگار. بعد از این همه نگرانی که گذروندید گوشی شما در حالی به دستتون میرسه که توش پر از سلفیهای مختلف با ژستهای مختلفه که هرچقدر سلفیهای تک نفره از همه افراد رو رد میکنید تموم نمیشن و این در حالیه که شما عکسهای خودتون رو با خواهش و تمنا با گوشی مادرتون انداختید یا اگه احیانا خواستید از گوشیتون استفادهای بکنید از بقیه پرسیدید که گوشیتون دست کیه تا از ایشون هم خواهش کنید گوشیتون رو بدن تا بلکه یه عکس دسته جمعی بندازید. البته حواستون باشه اگه بخواید کمی گوشیتون دست خودتون باشه و یا دلتون نخواد به کسی بدین شما متهم به خسیس بودن میشید و این برای یک دختر در سن ازدواج اصلا مناسب نیست که دختر گرم و خاکی و خودمونیای نباشه و اجازه نده که گوشیش پفکی بشه!
وقتی میاید کمی به گوشیتون استراحت بدید تازه باید عکسها رو بفرستید برای تک تک افراد جمع و اونقدر تعداد عکسها زیاده که ممکنه اون وسطا هم حواستون نباشه و عکسهای شخصی خودتون رو هم تیک بزنید و بفرستید. بماند که بعضیها هم اصرار دارن که هممممهی عکسهاتون رو براشون بفرستید و شما باید با صورتی بشاش و خندهرو براشون توضیح بدید که عزیز من جان من، خب عکسای خودتو با عکسای دسته جمعی رو میفرستم برات.
بعد از رد و بدل کردن عکسها که برای شما فقط رد کردن اتفاق میوفته نه بدل کردن، میرسیم به بهترین صحنه و اون چیزی نیست جز دیدن عکسها در تلویزیون :| بدون اینکه نظر شما درباره رضایت یا عدم رضایتتون درباره وصل شدن گوشیتون به تلویزیون پرسیده بشه، گوشیتون از دستتون قاپیده میشه و به تلویزیون وصل میشه و اولین عکس اوکی میشه و شما با یکی از عکسهای شخصیتون در صفحهی تلویزیون مواجه میشید، اون هم عکسی که شاید یک ماه پیش گرفته بودید. همینجوری عکس ها جلو میره و شما در حین اینکه دارید با عکسهای شخصیتون در صفحهی تلویزیون جلوی جمعی که چای به دست نشستن تا عکسها رو ببینن مواجه شدین همزمان باید به اعصاب خودتون مسلط باشید تا بتونید مانع جلو رفتن عکسا بشید و از طرفی باید به دیگران که دارن عکسها رو میبینن و پشت سر هم سوال میکنن «این عکس چیه؟» جواب هم بدین تا احیانا چیزی رو از قلم نندازن. بعد از اون باید حواستون باشه که شروع کنید به توضیح دادن برای دیگران که ببین عزیزم فقط عکسهای امروز رو نشون بده، همونهایی که اسمشون فلانه، از اونجا به بعد عکس های امروزه و باید در ضمن سعی کنید حرفی هم از حریم خصوصی یا شخصی نزنید چون ممکنه یهو گوشها تیز بشه و حساس بشن که مگه شما چه حریم خصوصیای دارین؟
در آخر هم وقتی با بدبختی عکسها تموم شدن و گوشی عزیزتون به دستتون رسید سعی کنید چهره عصبیتون رو شاد نشون بدید چون اگه عصبی یا ناراحت باشید مادرتون با آرنجشون میکوبن توی پهلوتون که یه وقت خودتون رو از چهرهی شاد خارج نکنید تا احیانا مردم نفهمن شما هم آدم هستین و ممکنه از ورود به حریم خصوصیتون ناراحت بشید.
یادش بخیر چند سال پیش که رمز گوشیم رو برای راحتی بقیه برداشتم.
و اف بر کسانی که بعد از رفتن به گردش و عکس انداختن، به محض رسیدن به منزل میخوان هممممهی عکسها رو ببینن :|
در ضمن وقتی تو خونهتون فرت و فرت لپتاپتون رو به تلویزیون وصل میکنید و عکس و فیلمهاتون رو میبینید، باید انتظار این رو هم داشته باشید که مادر پدرتون از این امکان برای پز دادن به دیگران استفاده کنن و دیگران هم برای کم نیاوردن بخوان به شما هم ثابت کنن که بله ما هم عکسهای خانوادگیمون رو توی تلویزیون میبینیم :\