وقتی یه نفر ازم میپرسه «حوصلت سر نمیره؟» الکی میگم «آره سر میره»
ولی در واقع دیگه حوصلهای نمونده که بخواد سر بره.
- ۳ نظر
- ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۱۶
وقتی یه نفر ازم میپرسه «حوصلت سر نمیره؟» الکی میگم «آره سر میره»
ولی در واقع دیگه حوصلهای نمونده که بخواد سر بره.
دختر عموم از ترسش صحبت میکرد، و من از تصور اینکه ترسم تا آخر عمر همراهم باشه وحشت کرده بودم. ترس مشترک بین هر دوی ما!
پن : پست سهمیهی دیروز رو یادم رفت بنویسم و بگذارم. باید از خودم معذرتخواهی کنم. یعنی خودم معذرت خواهیم رو میپذیره و من رو میبخشه؟ :|
من شیفتهی انتخاب کردنم. شیفتهی تصمیم گیری برای خودمم.
از اینکه انتخاب کننده یا تصمیم گیرنده نباشم متنفرم.
و برای رسیدن به این حق، حق تصمیم گیری برای خودم، تا ته همه چیز رفتم!
و این وحشتناکه!
حداقل برای من وحشتناک بود...
یه مدته که فیلم دانلود میکنم و با گوشی(!) میبینم. فیلمها هم ترجیحا فارسی هستن. و از اونجایی که فیلمهای فارسی چند سال اخیر رو اگه آدم قانونی دانلود نکنه عذاب وجدان میگیره و از طرفی انقدر عالی نیستن که ارزش قانونی دانلود کردن رو داشته باشن، از خیر فیلمهای جدید گذشتم و رفتم شاهکارهای قدیم رو با خیال راحت و با وجدانی آسوده دانلود میکنم و تماشا میکنم.
خلاصه دیروز نوبت به فیلم هامون رسیده بود، یادمه خیلی از هنرمندها میگفتن فیلم مورد علاقشون هامونه و یا با هامون به سینما علاقه پیدا کردن.
فیلمو دیدم و راستشو بگم اصن هیچی نفهمیدم!!!
یعنی دیگه وسطاش احساس خنگی بهم دست داده بود، اصن نمیفهمیدم چه پیامی رو قراره برسونه یا اصلا من قراره از کجای فیلم لذت ببرم؟ یعنی یه احساس خنگولانهی معلقوارانه داشتم. معلق بودن بین خنگ بودن یا نبودن!
ولی خب اون تیکهی(صحنه؟)(سکانس؟) معروف رو هم دیدم که خسرو شکیبایی میگه :«این زن سهم منه، حق منه، عشق منه، من طلاق نمیدم» و اونجا شاید یه کم لذت بردم چون بالاخره منم داشتم یه تیکهی معروف از یه فیلم معروفو میدیدم :))))
+ ایشالا هر وقت سواد فیلمبینیم(!) بیشتر شد برمیگردم به دوباره دیدن هامون.
+ فیلم چهارشنبهسوریِ اصغر فرهادی رو هم دیدم، خییییلییییی خوب بود مخصوصا بازی هدیه تهرانی :)
یعنی پیشنهاد میکنم چهارشنبهسوری رو.
+ دیگه امممم فیلم مزخرف هم این لا به لا دیدم :|
حال بچه محصلی رو دارم که مشقهاش رو ننوشته و حالا که وقت خوابه، یادش افتاده مشقی داشته!
مشقهاش رو هم بلد نیست انجام بده!!!
فکر کنم دیگه وقتشه که منم برای خودم آستین بالا بزنم و دنبال یه دختر خوشگل بگردم و به قولی زن بستونم. تازه مشکل سربازی هم ندارم. آخه به طور مادرزاد معافم از سربازی، چون دخترم!
این روزا هر پسری زن میگیره مامان من چنان میشینه منو درباره ازدواج نصیحت میکنه که احساس میکنم مامانم چنین تصویری از من تو ذهنش داره که انگار من یه پسر مجرد در شرایط ازدواجم که مامانم پنج شش تا دختر برام نشون کرده و من خودمو لوس میکنم و میگم زن نمیخوام و برای همینم منو نصیحت میکنه بلکه بالاخره از خر شیطون پایین بیام و برای مامانم عروس بیارم :|
ولی اگه پسر بودم یه دختر خیلی خوب در نظر داشتم :دی
بعضی از آدما هستن که عاشق اینن که منت بذارن روی سر دیگران!!! یعنی میمیرن واسه این کار. لذت محض میبرن. براش برنامهریزی میکنن. برای خودشون چک لیست درست میکنن! خلاصه دنیایی دارت با این علاقشون. معمولا هم خیلی حرفهای هستن و مثلا برای هر آدمی چندتا موقعیت منت گذاری توی آستینشون دارن، یعنی یه جاهایی توی گذشته یه لطفی کردن به اون آدم و اون لطف رو مستقیما توی چک لیست منت گذاریشون برای اون آدم نوشتن. بعضاً دیده شده کارهایی نه حتی از سر لطف بلکه از سر وظیفه رو هم تبدیل به یه موقعیت ناب و درجه یک منت گذاری میکنن.(که این دسته از افراد یا خیلی تازه کارن یا خیلی پوست کلفت)
خلاصه اعجوبههایی هستن این آدما. محاله با کسی آشناییت داشته باشن و حداقل یه موقعیت منت گذاری برای اون آدم توی لیست عزیزشون نداشته باشن. البته هرچی رابطه با این افراد نزدیکتر باشه، برای محکم کاری هم که شده، موارد منت نهادن رو افزایش میدن. اینا رو که گفتم یه وقت فکر نشه که این آدما فقط منت ذخیره میکنن! اتفاقا فوقالعاده توی استفاده از منتهاشون دست و دلبازن. اصلا هر چقدر موقعیت منت گذاری تازهتر، جذابتر. و البته که هر چقدر کهنهتر، سوزانندهتر! این دیگه بستگی به میزان صبرشون داره که چقدر حاضرن برای رو کردن موقعیت منت گذاریشون صبر کنن. یا موقیعتی که الان پیش اومده تا بتونن منت کارهای گذشته رو روی سر طرف مقابل بذارن، چقدر ارزش داره که از کهنهتر کردن منت مورد نظر دست بردارن و مطرحش کنن.
بعضیهاشون اینقدر در این کار خبره شدن که کلاس درس میذارن برای بقیه. اگه کسی که روش زوم کردن تا تجربیاتشون رو در اختیارش بذارن تمایلی به یادگیری و شاگردی کردن در محضرشون رو از خودش نشون بده که دیگه عالیه ولی اگه اون آدم علاقهای نشون نده، درسته که یه شاگرد رو از دست دادن، ولی این دلیل نمیشه که این موقیعت برای منت گذاشتن سر اون فرد رو از دست بدن. اینجا دیگه طرفشون رو ناکاوت میکنن تا حداقل دلشون خنک بشه.
اطرافیان اینجور افراد هم معمولا اگه چند بار نیش خورده باشن از طرف این اشخاص، دیگه از اون به بعد به راحتی دم به تله نمیدن و اجازه نمیدن هیچگونه لطفی از طرف این آدما دریافت کنن. حتی اگه در حال مرگ هم باشن هیچ وقت از این دسته افرادِ منت گذارنده درخواست کمک نمیکنن.
خلاصه خوبه که آدم قبل از مورد منت گذاری واقع شدن کمی آگاه باشه :|||
امشب به یاد این پست افتادم.
خودم دقیقا همین کارو کردم البته با این تفاوت که مورد تعارف قرار گرفتم و رد نکردم.
و الآن باید با گروهی از دوستان بیرون برم. در صورتیکه یکی دوساله ندیدمشون و حتی احوالپرسیای هم به طور مجازی باهاشون نداشتم و اصن من خیلی بی ربطم به اون اکیپ...
رودرباستی عجیب و بدیه و بدتر اینکه خجالت هم میکشم نرم و حتی ممکنه خانواده هم موافق نباشن برم! و باز خجالت میکشم که برم!!
پوووف...
و بدترتر اینکه نمیدونم توی این گروه من چه طور باید حرف بزنم حتی!! و اصلا چی باید بگم!! و خدایا خودت یه جوری کنسلش کن یا بچههایی که پایه هستن برن رو کم کن تعدادشونو چون من واقعا بهونهای برای نرفتن ندارم!!
با خودم قرار گذاشته بودم هر روز پست بذارم و حالا بخش تنبلانهی وجودم پشیمونه :دی
ماه رمضون قراره برنامه خوابمو عوض کنم مثل همیشه و مثل خیلیا، یعنی از اذان صبح بخوابیم تا اذان ظهر!! و از اذان ظهر هم تا اذان صبح بیدار :)) ولی خب امسال سرگرمیای برای بیدار موندن ندارم :(
این الآن به عنوان پست قبوله؟ :دی
یک . میخوام یه قرار دیگه با خودم بذارم، اینکه هر روز یه پست بذارم. حتی اگه شده یه جمله!
دو . به مناسبت خرید هندزفری جدید رفتم یه عالمه آهنگ دانلود کردم.
سه . امشب حس یه گوسفندو داشتم که با پای خودش رفته توی کشتارگاه گوسفندا و منتظر نشسته تا قصابا براش تصمیم بگیرن که زنده بمونه یا بمیره.
چهار . بالاخره ماه رمضون عزیزم رسید که متاسفانه تنها نقطه اتصال من با خداست. البته اگر هنوز هم متصل باشم... :(
پنج . امروز یه آقای روحانیای توی تلویزیون درباره آمادگی برای رمضان میگفت. لا به لای حرفاش گفت که خدا فقط از سه گروه مایوس شده... دایمالخمرها، اونایی که دچار عاق والدین شدن و اونایی که قطع صله رحم کردن. دومی و سومی قابل درک بود ولی اولی رو هرچی فکر کردم نفهمیدم چرا ؟؟
شش . امیدوارم امیدوارم امیدوارم خدا از منِ سیاه و کثیف، ناامید نشده باشه ...
هفت . سالها با تمام دنیا لج کردم و حالا احساس میکنم بیشتر از همه با خودم لج کردم!