دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

Green book

اسم فیلمه. دیدمش. محشره... محشر!!!

من راستش وقتی یه تعداد زیادی آدم میگن یه فیلم خوبه، به سختی راضی میشم ببینمش. چون معمولا وسطاش میفهمم برای همه جالب بوده، ولی برای من نه! 

اما با اینکه خیلی طولش دادم تا green book ای که مدتها دانلودش کرده بودم رو ببینم، می‌خوام بگم محشره. 

به میزان زیادی درگیرشون شدم... مخصوصا اونجایی که دکتر شرلی توی اون رستوران orange bird رفت و پیانو زد، یک آن به خودم اومدم دیدم نیشم تا بناگوش بازه از ذوق... و اون تیکه رو دوباره دیدم ^_^

نظر غیر هیجانیم هم بمونه برای خودم.

اومدم از دیروز بنویسم، کلللی حرف داشتم. در این حد که دیشب دلم می‌خواست بنویسم و عذاب وجدان داشتم که می‌خوام بخوابم قبل از نوشتن ماجراهای دیروز!

سعی کردم بنویسم. نشد. یا زیادی وارد جزییات میشدم، یا بعد از نوشتن، یه «خب که چی؟» مسخره خرابش می‌کرد. یا می‌خوندم و می‌دیدم نتونستم بیان کنم احساس اون لحظه‌ام رو.

به هر حال.

به هِدِر و معرفی وبلاگ نگاه کنید. گویای همه چیزه. من حرف نمی‌زنم و بلد نیستم این کار رو. و موضوع اینه که حتی بلد نیستم کتبیش کنم. چون سوخته‌. اون تیکه از مغز من سوخته. یا شاید هم فلج شده. اون تیکه‌ی حرف‌بزنم کار نمی‌کنه و هنوز به پذیرش ناقص بودنم نرسیدم. تمام.

اگه بیرون، یه ماشین دیدین که آهنگ گذاشته و صداشو زیاد کرده و راننده‌اش یه دختره که داره همزمان با آهنگ از ته دل بلند بلند همخوانی می‌کنه و میگه «گفتم سلام خانوم، دیگه برام قانون، من بعد قانون جنگه... ولی برنده اونه که می‌تونه خونسرد و آروم بجنگه...»

 

اون منم، برام دست تکون بدین :)

 

 

سلام از سوگند
 

دریافت

سریال black mirror

 فصل سوم قسمت چهارم: San Junipero


اولا جدای از داستان که خیلی خیلی دوستش داشتم، می‌خواستم بگم مو به تن آدم سیخ می‌کنه این قسمت.


بقیه‌اش خطر اسپویل داره.

مستند خواب ابریشم

سال 1380

ایران

دانش‌آموزان دختر دبیرستانی


https://m.youtube.com/watch?v=a34m5Dw1K1g



نظر من: همون عنوان پسته و فقط خودم می‌دونم یعنی چی!

.

Kate bush - this woman's work

 

 

 

دریافت

یه جا یه چالش دیدم. جالب بود. 

چالش پانزده روز پانزده فیلم برای عید بوده فکر کنم.

لیست رو برداشتم و با فیلم‌هایی که دیدم و به نظرم خوب بودن پر کردم. اگه از این وبلاگ باحال‌ها داشتم(!) که چالش راه می‌اندازن، شاید این چالش رو راه می‌انداختم که همه بیان فیلم‌های خوبی که توی این دسته‌بندی‌ها دیدن رو معرفی کنن تا بشه با فیلم‌های خوب آشنا شد. البته به نظرم لیست و دسته‌بندی جالب و کامل نبود ولی حال و حوصله اضافه کردن نداشتم. مثلاً جای فیلم‌های عاشقانه، اجتماعی، معمایی، پلیسی، معناگرا، سفر و خیلی دسته‌بندی‌های دیگه خالی بود.

اینم از لیست و پیشنهادات من(با توجه به فیلم‌هایی که تا الان دیدم). البته بعد از تموم شدن لیست دیدم کلا خیلی وقته تو این ژانرها فیلم ندیدم!


۱- فیلمی بر اساس یک کتاب: Room

۲- فیلمی در مورد یک ورزشکار: Soul Surfer

۳- فیلمی در مورد یک حیوان: Life of Pi

۴- فیلمی در مورد یک بیمار جسمی: Temple Grandin (درباره اوتیسم)

۵- فیلمی بر اساس یک داستان واقعی: Das Experiment

۶- فیلمی جنگی یا در مورد جنگ: Schindler's List

۷- فیلمی در مورد موجودات فرازمینی: 10 Cloverfield Lane

۸- فیلمی در مورد تبعیض نژادی: 12 Years a Slave

۹- فیلمی در مورد یک شخصیت سیاسی: Bridge of Spies

۱۰- فیلمی افسانه‌ای/ اسطوره‌ای: Troy

۱۱- فیلمی در مورد یک شخصیت تاریخی: چ

۱۲- فیلمی در مورد یک بیماری روانی: A Beautiful Mind

۱۳- فیلمی در مورد سفر انسان به فضا: Interstellar

۱۴- فیلمی در مورد ربات‌های هوشمند: Ex Machina

۱۵- یه فیلم ابرقهرمانانه: Big Hero 6

یه سری از دخترا رو دیدین از دور معلومه که زن زندگین، کدبانویی از هر انگشتشون می‌باره. خیلی هم خوبن. از این دخترا تو فامیل‌ ما فراوونه. مامان و بابای بیچاره منم هر وقت این دخترکان رو می‌بینن یه حسرت عمیقی می‌خورن که دل آدم کباب میشه براشون. 

چرا؟

چون من از اون مدل دخترا نیستم. نه کدبانوام، نه زن زندگی. ظاهرم بعضی وقتا می‌خوره که اینطوری باشم، ولی دارم نقش بازی می‌کنم. امروز دلم می‌خواست به خودم بگم دختر جان حواست باشه یه وقت نیوفتی تو دام این ظاهر رعایت کردنا. خودت باش. خواهش می‌کنم.

دیشب بیکار بودم که همین‌جوری بیکارانه گفتم بذار سرچ کنم فلان، یا اصلا سرچ کنم کتاب برای فلان. یه کتاب اومد. رفتم نمونه‌شو توی یه اپ کتاب دیدم و خوندم وقتی رسیدم به اونجایی که میگه عزیزم پول بده، دیدم نمی‌تونم طاقت بیارم. خریدم و یه نفس (با یه استراحت به عنوان خواب شب) تا امروز عصر خوندمش. تموم که شد و آخیش گفتنام که تموم شد و به امشب که رسیدم تازه فهمیدم چه مرگمه که اینقدر امسال هی کتاب باز کردم و خوندم و نصفه رها کردم و کوهی از عذاب وجدان حمل کردم! یکی دو تا کتابو حتی سه بار از اول شروع کردم و نصفه ول کردم. 


اینا نتایجی هستن که بهشون رسیدم:

دلیل اول واسه این همه ناخونک زدن و نصفه ول کردنا اینه که من وقتی خسته‌ام، وقتی توی تختم دراز کشیدم و نا ندارم، تازه شروع می‌کنم به خوندن! نتیجه‌اش میشه چند صفحه مبهم و کتابی که تموم نمیشه و خسته کننده میشه و ... .

دلیل دوم هم کش دادن کتاباییه که نباید کش داده بشن. 

دلیل سوم وسواس واسه کتاباییه که دوست دارم یه نتی چیزی بردارم ازشون(باعث میشه هی نرم سراغشون)

و دلیل چهارم هم تلنباری از کتابهای نصفه‌اس که باعث میشه هی به خودم بگم اووووه این همه کتاب نخونده و نصفه دارم و نرم کتاب جدید باز کنم.


و اما رزولوشن کتابی امسال:

یک. برای خوندن وقت جداگانه اختصاص بدم و ترجیحا تو حالت خواب نخونم.

دو. صد در صد هیچ چیزی از کتابهای نصفه یادم نمیاد. حس مثبت بهشون پیدا کنم و کوله بار نصفه‌جاتی رو بذارم کنار. همه چی نو و دست نخورده!

سه. به نظرم برنامه داشتن اونم اگه منعطف باشه و استرس نده خیلی بهتر کمک می‌کنه. برنامه امسالم اینه که ... :دی