دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

تمام شد و من هرچه در خودم می‌نگرم به غیر از افزایش صمیمیت چیز دیگری نمی‌یابم. هیچ چیزی که بتوان به آن امید بست برای زنده شدن. صمیمی شدن به چه دردم می‌خورد؟ الآن خودم هستم؟ خب خود وحشی‌ام هستم! همان خود وحشی‌ای که همه را از خود می‌راند! این متناقض نیست؟

امروز هم طرفای ساعت پنج تا هفت عصر اون وسط مسطا که بقیه داشتن از مشکلاتشون حرف می‌زدن، اون صدای قوی توی وجودم داد می‌زد که « من می‌خوام بمیرم.»

وقتی میام پشت میزم میشینم و سررسیدم رو باز می‌کنم، یه صدا خیلی بلند توی سرم داد می‌زنه که «من نمی‌خوام اینجا کار کنم.»

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۱۷

آدمهای هم‌سن من الآن درگیر adulthood و چالش‌هاش هستن و من وقتی وبلاگ بچه‌هایی رو می‌خونم که فرسنگ‌ها از من دورترن و کوچیکترن عصبی میشم. از اینکه من الآن تازه دارم چیزایی رو تجربه می‌کنم که باید ۱۰-۱۵ سال پیش تجربه می‌کردم. بیش از ۱۰ سال عقب بودن از خودت آزاردهندس. و غمناک.

من چرا تا حالا خواب خوب ندیدم؟؟؟

چجوریه اصلا؟!

حالا دیگه وقت غرق شدن تو پتوم رسیده. چرا من یادم نبود فردا رو مرخصی بگیرم؟ چرا؟

من چندین و چند روز احتیاج دارم نرم سرکار و توی بغل پتوی نازنینم غرق شم و به حرفایی که شنیدم فکر کنم و ذره ذره واردشون کنم به قلبم. به توجه‌هایی که دیدم و ندیدم. و استقبال گرمی که دوست داشتم بپرم توش و نپریدم.

من دوست داشتم احساسم رو نشون بدم، بروز بدم و این ترس لعنتی، این قضاوت مزخرف جلوش رو گرفت. یعنی گذاشتم جلوشو بگیره. یعنی تسلیمش شدم. یعنی خودمو دو دستی تقدیمش کردم. 

عزیز دلم اینها رو بخون و دفعه بعد خودت پیش قدم شو. دنیا کوتاهتر از اونه که راحت این فرصت‌ها رو از دست بدی. خودت پیش قدم شو چون حتی اگه هیچی هم بدست نیاری (که بعیده)، لااقل بهتر از تجربه نکردن و دفنتلی هیچی بدست نیاوردنه.

سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه ...