به خودت میای و میبینی غرق شدی... ساعتهاست غرق شدی توی تمام خاطرات گذشته، توی مثلا آرشیو وبلاگت، توی صداهای ضبط شده از قدیم، توی متنهای نوشته شده، توی عکسها، توی فیلمها...
و هیچ کسی نیست که نجاتت بده... تو غرق شدی و باز هم دلت میخواد بیشتر فرو بری... با اینکه میدونی به نفعت نیست، اصلا به نفعت نیست و نبوده.
حداقل خودت دست خودتو بگیر و خودتو نجات بده...
پ ن : میدونم دیگه دارم خیلی چرت و پرت مینویسم. بعدا بهترش میکنم انشالله اگه عمری بود! حداقل واسه زمانی که برگشتم و خواستم توی آرشیو اینجا خودمو غرق کنم، امیدوار بشم به خودم که اینقدر چرت و پرت گو(گویندهی چرت و پرت) نبودم.
پ ن ۲ : سمت دیگهی وجودم میگه بنویس عزیزم! هرچقدر چرتتر، بهتر! -_-
پ ن ۳ : در ادامهی نالهها و مویههام برای وبلاگ بر باد رفته، اومدم بگم که دلم واسه یه پست بیشتر از همه میسوخت... امروز پیداش کردم. اصلا پستی در کار نبود! رو کاغذ نوشته بودمش فقط! خیالم راحت شد. ولی این چیزی از نالهها و مویههای من کم نمیکنه -_-
- ۲ نظر
- ۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۸:۱۵