دارم کم کم به سختی ها می رسم و اصلا سخت تر میشه هییییی!!!
تا الانش با اینکه به نظر سخت میومد، ولی وقتی از بالا نگاه میکنم میبینم باز راحتتر بوده. تکلیفم حداقل مشخص بوده. و اصلا تکلیفم با خودم هم مورد سختی نبوده... نه اینکه اصلا سخت نباشه هااااا... در مقایسه با از این به بعد، آسون تر بوده! و من تا قبل از این فقط به اون موقعیت فکر میکردم و به بعدش که الان باشه هیچ فکری نکرده بودم! نه اینکه فکر نکرده باشم هااااا... بیشتر خیال پردازی های دور از واقعیت میکردم.
و حالا که دارم به تدریج تلپی از اون ماجرا میوفتم بیرون، تازه دارم میفهمم چالشهای بیشتری روبرومه... دقیقا همون چالشهایی که دوستشون ندارم، همونا که یا همیشه از دستشون فرار کردم و یا با تمام انرژیم سعی کردم ایگنورشون کنم!
همچنان معتقدم چقدر دارم چرت و پرت مینویسم... ولی گاهی وقتها چرت و پرت نوشتن هم خوبه!
پ ن : بقیه آدما وقتی یه نفرو گم میکنن چطوری میرن پیداش میکنن؟
- ۹۶/۰۵/۲۵