دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۲۲ ب.ظ

و میدونی این روزا از چه اخلاقِ گند خودم بدم میاد؟ از اینکه قراره من بش بگم خوشحالم یا نیستم ولی نمیگم! لال مونی گرفتم. خلاصه میگم و همیشه اینقد خلاصه ها خلاصه ان که هر کسی فکر میکنه خوبن! سر این خیلی به خودم فحش میدم! و نگرانم از بعد! من هیچ چیزی رو یاد نگرفتم!!! من قرار بوده کلی چیز یاد بگیرم و یاد نگرفتم! و میترسم! میترسم تنها تر از این بشم! من الان به اندازه کافی تنها هستم! کافی که نه! به ته تنهایی رسیدم. دیگه دلم نمیخواد یه قدم جلوتر برم! واقعا دلم نمیخواد توی تنهایی یه قدم جلوتر برم. میترسم... میترسم بعدش سقوط باشه... با تمام وجودم میترسم...

نظرات (۲)

چه جالب!‌فک میکردم فقط حودم این حجم از تنهایی رو دارم!
پاسخ:
چه غم انگیز در واقع...
بله بله غم انگیز...
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی