دیشب پیتزا درست کردم.
بعد از بالا پایین کردن یوتیوب و پیدا کردن یه دستور برای خمیر پیتزا که برای بار اول قابل پیادهسازی باشه، دست به کار شدم. با تست مایه خمیر فوریم باید شروع میکردم. ترکیب مایه خمیر و آب ولرم و کنار گذاشتنش برای چند دقیقه تا کف کنه. متاسفانه کف نکرد ولی من ادامه دادم. خمیر رو درست کردم و ورز دادم. وضعیت اسفناکی شده بود. دستام توی خمیر بود و وسط راهی بودم که یا باید ادامه میدادم و نمیدونستم تهش خوب از آب درمیاد یا خراب میشه و یا باید بیخیال میشدم و برمیگشتم. خمیر چسبناک بود و میدونستم اگه آرد بیش از حد اضافه کنم خمیر سفت میشه. ویدیوی مورد نظر رو آوردم و دیدم خمیر اون آدم چسبناک نیست ولی کل زندگی منو آرد و خمیر برداشته بود. ادامه دادم. هر بار سینی رو آردی میکردم و ورز میدادم تا دوباره خمیر چسبناک بشه و دوباره سینی رو آردی کنم. بر خلاف تصورم خمیر درست شد، در زمان استراحت پف کرد. ازش چونه گرفتم. توی استراحت دوم باز پف کرد و و بعد هم که پیتزا رو درست کردم کامل پخت. لبههای پیتزا پف کرد و من الان یه عالمه پیتزا توی یخچالم دارم.
امروز صبح گفتم بذار برم دوباره اون ویدیو و ویدیوهای دیگه درباره خمیر پیتزا رو ببینم تا ببینم کارم چطور بوده.
میدونی نکته جالب ماجرا چی بود؟ اصلا این همه صغری کبری چیدم اینو بگم. یه سری یوتوبرا که با دقت و وسواس زیاد و با نکتههای فراوان آموزش میدن توی مرحله ورز خمیر میگفتن اگه چسبناک شد نترسید و دلیلش چی میتونه باشه و اشکال نداره و یا اصلا درسته یا با فلان روش مشکل حل میشه. برای کسی که بار اولش بود که به این نقطه میرسید هم نکته میدادن. اصلا اینا رو میدیدم لذت میبردم.
بعد اون ویدیویی که من دیدم فقط میخواست خیلی سریع با ژست آسون نشون دادن کار، شدنی بودن کار رو نشون بده و واقعا وسط دستای خمیری و چسبناک به دادت نمیرسید.
توی زندگی هم همینه. آدمی که زندگی کرده و پخته شده و میخواد کنارت باشه، موقع گیر افتادن توی موقعیتهای مختلف درک میکنه ممکنه چه حسی داشته باشی و با گفتن اون حسها یهت میفهمونه درکت میکنه و احساساتت رو ارزشمند (valid) میدونه.
نقطه مقابل آدمیه که قطعه از احساسات. دنبال راه میانبره. همه چیز رو میخواد ساده ببینه و تمام احساسات و پیچ و خمهای انسانی رو حذف کنه و اگه افتادی توی گل یا وانمود کنه ندیدتت یا احساساتت رو غیر ارزشمند (invalidate) کنه.