دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

هیچوقت دقت نکرده بودم ولی واقعا یکی از دلخوشی‌های کوچک زندگی من اینه که طرح زوج و فرد از درب منازل یا حتی شدیدتر از اون اعمال بشه، حالا به هر دلیلی... انقده خوش می‌گذره ترافیک سبک :))


مثلا همین امروز (که نمی‌دونم طرح زود و فرد بود یا نه، ولی خیابونا طرح بودنو نشون می‌دادن) دیر از خواب بیدار شدم، با آرامش هر روزه ولی با آرامش درونی آماده شدم. حتی دیر هم از خونه بیرون زدم. و سوار اتوبوس شدم، و وقتی دیدم راننده این اتوبوسه همونیه که همیشه مثل لاک‌پشت میره و اتوبوسهای پشت سریمون ازمون سبقت می‌گیرن٬ با خونسردی پیاده شدم. تاکسی سوار شدم و زودتر از همیشه رسیدم به مقصد!!!


پ‌ ن : توضیحات این سری پست‌ها


کی باورش میشه که من تا الآن فیلم املی رو ندیده بودم؟ خودم هم باروم نمیشه.

می‌شناختمش ولی تا به حال نرفته بودم بشینم ببینمش‌.

و خب الآن؟ با قاطعیت تمام می‌تونم بگم که نصف عمرم بر فنا بوده.

می‌تونم برای ۱۲۰ بار دیگه ببینمش، باهاش ذوق کنم، یه جاهاییش بغض کنم و نفهمم چی شد که دو ساعت به سرعت برق و باد گذشت!

املی عزیزم، یه نقطه امید :)

و مرد شیشه‌ای هم چقدر دوست‌داشتنی بود :)


 amelie


پ ن : یه چیزی بگم؟ اگه تا الآن فیلمو ندیده بودم به خاطر این بود که می‌ترسیدم ببینمش و بعدش زار زار گریه کنم!

۱۹۰ پیاده شدم!

تنها چیزی که می‌تونه آرومم کنه اینه که حداقل می‌تونم برای نوه‌هام تعریف کنم که بعله ما هم یه روزی همچین خرجای گنده‌ی باکلاسی کردیم :||||

خب تقصیر خودته که میری توی کانال کوفت عضو میشی که خبر برگزاری سمینار کوفت رو ببینی و بعد عکسای ارائه دهنده‌ها توی سمینار رو ببینی و یکیشون برات آشنا باشه و یهو بشناسیش و پرت شی توی اون دوره‌ی کوفتی از زندگیت. آره، همش تقصیر خودته که عضو میشی تو این کانالا تا یادت بیفته که میشد الان در حال دست و پا زدن توی لجن نباشی ولی هستی! می‌تونی عضو نشی تا مواجه نشی با این دوران خاک بر سری‌ای که برای خودت ساختی. عجب راه حلی!

کاش میشد «جیغ» یا «فریاد از ته دل» رو هم نوشت.

نشستم به خوندن آرشیوم. از یه جایی به بعد خسته شدم. یکی از پست‌هایی که به دلم نشست هم این بود.

تولد وبلاگم هم مبارکش باشه °_°

یعنی لعنت به من که مدیر به این خوبی دارم و بلد نیستم حرف بزنم. 

خااااک تو سرم واقعا‌.

بقیه با پر رویی تمام چه حرفا و نظرا که میدن.

و من... باید رسما ازم حرف کشیده بشه که چی رو دوست دارم چی رو نه؟!

یه پروژه‌ی عظیم قراره بیاد زیر دستم و من باید یه سری تصمیم‌ها بگیرم! اونم منی که خدای مرگ در هنگام تصمیم‌گیریم!

یعنی خدایا شکرت با این مدیر خوبمون. باید بنویسم که چه خوبه مدیرمون، اونم اینجا که ریاکارانه به نظر نمیاد این حرفا و کسی نه من رو و نه مدیرم رو می‌شناسه.

چه پیشنهادای خوبی هم میداد و من چقدر دوست داشتم پیشنهاداتش رو ولی با خجالت برخورد میکردم. و خب بیچاره مدیرم هنگ کرده بود! لعنت به خجالتی بودن من. امیدوارم فهمیده باشه که موضوع خجالته نه اعتقادات و فرهنگ.

چه این پاراگراف آخریه بد شدا! اومدم رمزی بگم کلا زدم نابود کردم :) یکی از پیشنهادات، رفت و برگشت با همکارای نزدیک خونمون بود.


یه چیزی هم دوست داشتم به خانوما و آقایون محترم بگم و بعضا به همکارهام! ولی به همکارام نگفتم.

اینکه وقتی به خاطر آلودگی هوا میان طرح زوج و فرد از درب منزل اجرا می‌کنن، واسه شما آقا و خانوم محترمیه که دست از سر ماشینت برنمی‌داری و به تک‌سرنشینی ادامه میدی. واسه اینه که یه کم خجالت بکشی و واسه یه روز هم که شده اون ماشین مبارکو بذاری کنار و سهم کمتری توی آلوده شدن هوا داشته باشی. نه اینکه غمت بگیره از فرد بودن ماشینت توی روز زوج(و ایضا زوج بودن ماشینت توی روز فرد) و لعنت به زمین و آسمون بفرستی. نه اینکه به فکر دور زدن پلیسا و جریمه نشدن باشی. آخه احمق جان اینجا نه قانونی برای دور زدنه نه هیچی! خب انسان باش. واسه هوایی که خودت هم تنفس می‌کنی (بقیه رو بیخیال که برات اصلا مهم نیستن) ارزش قائل شو. 

حیف که نمیشه مستقیم گفت :|

توی آلودگی هوا کارخونه‌های صنعتی و ماشین‌های فرسوده و باد و بارون نیومدن هرچقدر سهم داشته باشن، به هرحال یه سهمی هم واسه ماشین‌های سالم و نافرسوده و زیادی خودمون توی خیابونه :|

سرمو بردم بالا تا آب تو گلوم قرقره کنم که چشمم خورد به زیرِ لامپِ بالایِ آینه‌یِ دستشویی. یه برچسب لوله‌باز‌کنی(از همون برچسبای چاه باز کنی که می‌چسبونن به در خونه!) چسبیده بود اونجا زیر لامپ(یعنی به خود لامپ!)

فکر کن!!

چند روز پیش چاه دستشویی گرفته بود و یه آقایی اومدن بازش کردن برامون. و من الان دارم به این فکر می‌کنم که چرا؟ چرا مثلا بری خونه مردم چاه دستشویی‌شونو باز کنی و به برچسب هم بچسبونی به یه نقطه‌ی کور و ناکور از دستشویی‌شون؟ یعنی می‌خواسته برچسبو بچسبونه و خجالت می‌کشیده؟ یا اینکه خواسته زرنگی کنه و جایی بچسبونه که هم دیده بشه هم دیده نشه؟!