- ۱ نظر
- ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۲۷
داشتم فکر میکردم که من چققققثدر شیفتهی دوستیهای عمیقم ولی خودم نه تنها آدم عمیقی نیستم بلکه پوچ و توخالیام.
چرا من چندساله دارم جوری زندگی میکنم (مردگی) که انگار قرار نیست چیزی یادم بمونه؟ انگار قرار نیست زندگیکنم؟ انگار قرار نیست خاطره جمع کنم؟ یا خوش بگذره؟ اصن بگذره؟؟
خدایا من میدونم تو هستی. چون اگه نبودی هییییچ امیدی نمیموند برام. چطوری درک کنم بودنت رو. کنارم بودنت رو. کنارم هستی؟ چطور ببینمت؟ خدایا دلم میخواد تنها امیدم باشی. دلم میخواد با تمام وجود درک و لمست کنم. درک و لمس... جایزه نه. همین که بفهممت. خدایا دلم میخواد بتونم با تمام وجود بت اعتماد کنم. با تمام وجود بت توکل کنم. بت تکیه کنم. با تمام وجود محبتت رو جذب کنم. نمیخوام هیچ هدف دیگهای جز تو داشته باشم.
اصلا لیاقت دارم؟ کمکم میکنی؟ راه چیه؟ میگی؟ دستمو میگیری؟ میبینی منو؟
فیلم مرثیهای بر یک رویا۱، فیلمی برای له شدن و فرو رفتن در خود و له شدن بیشتر...
آدمایی که اعتیاد دارن خیلی گناه دارن... هیچکدوم خودشون تباهی رو انتخاب نکردن.
1 Requiem for a dream
یه سوال از اونایی که فیلم اکسماشینا رو دیدن...
اوایل فیلم، همونجایی که تازه سازنده ربات و صاحب شرکت توی فیلم میاد، سبزه عیدو دیدین روی طاقچهاش؟؟ :|
آخ جون فردا تعطیله :)
یه جور احساس «نفس راحت کشیدنی» دارم! یا مثلا «خیال راحت بودنی»
- از کی دنیا اینقدر وحشی شد؟ روابط آدما وحشیانه شد؟
+ از اول بود. تو نمیخواستی باور کنی.
- الانم دلم نمیخواد باور کنم.
خب منم دل دارم.
یه بار تو زندگیم نشد یه مسئلهای رو واسه یکی توضیح بدم و بفهمه :((
خب میدونم بد توضیح میدم ولی خب چیکار کنم؟ از قصد که بد توضیح نمیدم! زود و سریع میگم تا وقت آدما تلف نشه ولی وقتی به خودم میام میبینم دارم برای بار صد و سی و دوم توضیح میدم و آدمه دیگه خجالت میکشه برای بار صد و سی و سوم بگه که نفهمیده منظورمو!