دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

..

جمعه, ۳۱ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۰۶ ب.ظ

در واپسین ساعات تیرماه اومدم بگم که کامنت بانوچه زیر این پست درست از آب در اومد. برای والدین سخت هست ولی چاره‌ای جز کنار اومدن باهاش ندارن. کنار هم نیان زندگی به خودشون سخت می‌گذره چون فرزند کار خودشو می‌کنه. منم اینقققققققدر سن ازم گذشته که همه می‌دونیم قرار نیست اتفاق وحشتناکی بیوفته.

اما اونطوری که دلم می‌خواست پیش نرفت. بعدا شاید از جزئیات ماجرا اینجا بنویسم ولی خلاصه یه جایی مجبور شدم کنار بیام و مسیر رو کمی بپیچونم. درسته که در ظاهر به نفع منه ولی بگذریم، این خواسته من نبود. حالا مرحله بعدی مونده یعنی ریخت و پاش!

چند ماهی هست حقیقا تو کمام. همش استرس کشیدم. هیچ تفریحی هم نکردم. میخوام برگردم به زندگی عادی. از سوشال مدیا که الحق این مدت برام مخدر خوبی بود و کمکم میکرد خودمو از فکر کردن و استرس کشیدن دور کنم، حالا فاصله بگیرم. بیشتر روی کارم و خودم و تفریحاتم متمرکز شم. این مدت خیلی تصمیم‌ها باید بگیرم. خیلی...

نظرات (۲)

خوشحالم.

بالاخره شرایط برات ایده‌آل‌تر میشه. بهرحال همین هم قدم بزرگی بوده :)

پاسخ:
ممنون :)

خداروشکر که نتیجه نسبی رو گرفتی :)

یکی از تفریحات میتونه سفر باشه :)))

پاسخ:
قدم ها تموم بشن پشت‌بندش سفره :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی