دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۶:۰۴ ب.ظ

یه تصویر از دیروز توی ذهنمه هنوز  و اومدم اینجا بنویسم چون برام خیلی ارزش داره موندنش اینجا ولی دو بار تلاش کردم و نتونستم بیان کنم. این تلاش سومه.

خلاصه ماجرا اینه که دیروز که روز کاری نبود سرکار بودم. من تنها مونث و باقی که تعدادشون هم کم بود مذکر. اون مذکرهای کم دونه‌دونه خدافظی کردن و رفتن خونه‌هاشون. و یه آن مامان من زنگ زد که نمیای خونه؟ می‌خوایم شام بریم بیرون! و من دیدم ساعت 8 شبه و من و این دو مذکر سه نفری و تنها توی شرکت اینقدر گرم صحبتیم که یادمون رفته ساعت چنده! نشسته بودیم به درد و دل و نقشه کشیدن واسه شرکت. اینقدری که راحت بودم توی صحبت باهاشون تو چند ماه گذشته با هیچ جمعی راحت نبودم.

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی