سریال black mirror
فصل سوم قسمت چهارم: San Junipero
اولا جدای از داستان که خیلی خیلی دوستش داشتم، میخواستم بگم مو به تن آدم سیخ میکنه این قسمت.
بقیهاش خطر اسپویل داره.
- ۰ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۴
سریال black mirror
فصل سوم قسمت چهارم: San Junipero
اولا جدای از داستان که خیلی خیلی دوستش داشتم، میخواستم بگم مو به تن آدم سیخ میکنه این قسمت.
بقیهاش خطر اسپویل داره.
مستند خواب ابریشم
سال 1380
ایران
دانشآموزان دختر دبیرستانی
https://m.youtube.com/watch?v=a34m5Dw1K1g
نظر من: همون عنوان پسته و فقط خودم میدونم یعنی چی!
یه جا یه چالش دیدم. جالب بود.
چالش پانزده روز پانزده فیلم برای عید بوده فکر کنم.
لیست رو برداشتم و با فیلمهایی که دیدم و به نظرم خوب بودن پر کردم. اگه از این وبلاگ باحالها داشتم(!) که چالش راه میاندازن، شاید این چالش رو راه میانداختم که همه بیان فیلمهای خوبی که توی این دستهبندیها دیدن رو معرفی کنن تا بشه با فیلمهای خوب آشنا شد. البته به نظرم لیست و دستهبندی جالب و کامل نبود ولی حال و حوصله اضافه کردن نداشتم. مثلاً جای فیلمهای عاشقانه، اجتماعی، معمایی، پلیسی، معناگرا، سفر و خیلی دستهبندیهای دیگه خالی بود.
اینم از لیست و پیشنهادات من(با توجه به فیلمهایی که تا الان دیدم). البته بعد از تموم شدن لیست دیدم کلا خیلی وقته تو این ژانرها فیلم ندیدم!
۱- فیلمی بر اساس یک کتاب: Room
۲- فیلمی در مورد یک ورزشکار: Soul Surfer
۳- فیلمی در مورد یک حیوان: Life of Pi
۴- فیلمی در مورد یک بیمار جسمی: Temple Grandin (درباره اوتیسم)
۵- فیلمی بر اساس یک داستان واقعی: Das Experiment
۶- فیلمی جنگی یا در مورد جنگ: Schindler's List
۷- فیلمی در مورد موجودات فرازمینی: 10 Cloverfield Lane
۸- فیلمی در مورد تبعیض نژادی: 12 Years a Slave
۹- فیلمی در مورد یک شخصیت سیاسی: Bridge of Spies
۱۰- فیلمی افسانهای/ اسطورهای: Troy
۱۱- فیلمی در مورد یک شخصیت تاریخی: چ
۱۲- فیلمی در مورد یک بیماری روانی: A Beautiful Mind
۱۳- فیلمی در مورد سفر انسان به فضا: Interstellar
۱۴- فیلمی در مورد رباتهای هوشمند: Ex Machina
۱۵- یه فیلم ابرقهرمانانه: Big Hero 6
یه سری از دخترا رو دیدین از دور معلومه که زن زندگین، کدبانویی از هر انگشتشون میباره. خیلی هم خوبن. از این دخترا تو فامیل ما فراوونه. مامان و بابای بیچاره منم هر وقت این دخترکان رو میبینن یه حسرت عمیقی میخورن که دل آدم کباب میشه براشون.
چرا؟
چون من از اون مدل دخترا نیستم. نه کدبانوام، نه زن زندگی. ظاهرم بعضی وقتا میخوره که اینطوری باشم، ولی دارم نقش بازی میکنم. امروز دلم میخواست به خودم بگم دختر جان حواست باشه یه وقت نیوفتی تو دام این ظاهر رعایت کردنا. خودت باش. خواهش میکنم.
دیشب بیکار بودم که همینجوری بیکارانه گفتم بذار سرچ کنم فلان، یا اصلا سرچ کنم کتاب برای فلان. یه کتاب اومد. رفتم نمونهشو توی یه اپ کتاب دیدم و خوندم وقتی رسیدم به اونجایی که میگه عزیزم پول بده، دیدم نمیتونم طاقت بیارم. خریدم و یه نفس (با یه استراحت به عنوان خواب شب) تا امروز عصر خوندمش. تموم که شد و آخیش گفتنام که تموم شد و به امشب که رسیدم تازه فهمیدم چه مرگمه که اینقدر امسال هی کتاب باز کردم و خوندم و نصفه رها کردم و کوهی از عذاب وجدان حمل کردم! یکی دو تا کتابو حتی سه بار از اول شروع کردم و نصفه ول کردم.
اینا نتایجی هستن که بهشون رسیدم:
دلیل اول واسه این همه ناخونک زدن و نصفه ول کردنا اینه که من وقتی خستهام، وقتی توی تختم دراز کشیدم و نا ندارم، تازه شروع میکنم به خوندن! نتیجهاش میشه چند صفحه مبهم و کتابی که تموم نمیشه و خسته کننده میشه و ... .
دلیل دوم هم کش دادن کتاباییه که نباید کش داده بشن.
دلیل سوم وسواس واسه کتاباییه که دوست دارم یه نتی چیزی بردارم ازشون(باعث میشه هی نرم سراغشون)
و دلیل چهارم هم تلنباری از کتابهای نصفهاس که باعث میشه هی به خودم بگم اووووه این همه کتاب نخونده و نصفه دارم و نرم کتاب جدید باز کنم.
و اما رزولوشن کتابی امسال:
یک. برای خوندن وقت جداگانه اختصاص بدم و ترجیحا تو حالت خواب نخونم.
دو. صد در صد هیچ چیزی از کتابهای نصفه یادم نمیاد. حس مثبت بهشون پیدا کنم و کوله بار نصفهجاتی رو بذارم کنار. همه چی نو و دست نخورده!
سه. به نظرم برنامه داشتن اونم اگه منعطف باشه و استرس نده خیلی بهتر کمک میکنه. برنامه امسالم اینه که ... :دی
من یه لیست از کل کارایی که توی نود و هفت انجام دادم یا اتفاقاتی که افتاده نوشتم و میخواستم از بینشون بزرگترهاش رو بنویسم اینجا، دیدم خیلی کار جالبی نیست! از مرور وبلاگیم بنویسم بهتره! به هر حال اینجا وبلاگه!
تو سال نود و هفت من دقیقا ۱۶۰ پست نوشتم! وقتی نشستم به خوندن و مرور آرشیو ۹۷، پستهایی که دوستشون داشتم و دوست داشتم یه چیزی دربارهشون بنویسم ۴۹ تا بودن!
اول تا پست شروع نشده یه چیزی رو بنویسم. درباره یه مشکلی که امسال جدیتر شده و هنوز راه حلی براش پیدا نکردم.
ماجرا از این قراره که هر دفعه یه حرفی، چیزی، ماجرایی یا خلاصه موضوعی هست، من میام و توی وبلاگ مینویسمش. بعد از اونجایی که دوست ندارم همه چیز رو توی این فضای عمومی بنویسم، مجبورم یا بعضی موضوعات رو ننویسم و پست نکنم و یا بعضی رو مبهم بنویسم. گاهی اوقات نوشتههایی که توی وبلاگ پست نمیکنم رو توی نوت گوشیم مینویسم و نگه میدارم. نوشتهها رو میشه توی وبلاگ سریعتر پیدا کرد و خوند و آرشیو بندی شده هستن ولی نوشتههای توی نوت گوشی چون با هزار تا چیز دیگه قاطی میشن، معمولا گم میشن و خیلی کم پیش میاد برم مرورشون کنم (کاری که دوست دارم درباره نوشتههام انجام بدم).
مدتی یه وبلاگ داشتم که خصوصیش کرده بودم و همهی این مدل نوشتهها رو اونجا مینوشتم ولی نمیدونم چرا سرویس دهنده کلا پاکش کرد!!
بازههای زمانیای هم بوده که این مدل نوشتهها رو روی کاغذ مینوشتم. ولی سختی ماجرا نگهداری ازشونه که مخفی بمونن. از طرفی در لحظهی نوشتن هم باز این استرس وجود داره که نکنه کسی از وجود این دفتر پی ببره و ... . خوبی دفتر این بود که چون مطمئن بودم خصوصیه خیلی خیلی راحت و بیپروا مینوشتم.
حالا مشکل پراکندگیه و متفاوت بودن محتواها!
حالا یه مشکل دیگه که هست اینه که من کلا بدون برنامهریزی نمیتونم زندگی کنم! از اون مدل آدما نیستم که برنامههای دقیق میریزن و انجام میدن و خیلی خوشگل و مرتب و باحال و اینان. من فقط اگه برنامهای نداشته باشم برای کاری، اصلا انجامش نمیدم. اگه هم برنامه داشته باشم، احتمال اینکه انجامش بدم بالای پنج درصده. حالا مشکل اینه که برنامههای کارم از خونه جداست. و من فکر میکنم این باعث میشه برنامههای خونه جدی گرفته نشن و یا اصلا برنامهای نریزم برای خونه یا انجام ندم. و اینم به خاطر اینه که برنامهها توی دو دفتر کاملا جدا نوشته میشن.
این از مشکلات و راه حلی که نیافتم! نوشتم تا جلوی چشمم باشه شاید بیشتر دنبال راه حل بگردم. بالاخره امسال یا حداقل چند ماه آینده یه راه حل پیدا کنم براشون!!