دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

۱۱ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

شرایط این روزها و قطعی اینترنت من رو یاد جمشید توی چهرازی می‌اندازه که مدیریت آب گرمشون رو قطع می‌کرد.

من همیشه از آدمایی که موقع بحث کردن نظر بقیه رو مسخره می‌کنن دوری می‌کنم. حتی از اونایی هم که میگن یه نظری هست که فلانه و مسخره‌اش می‌کنن! کلا آدمی که یه نظر رو مسخره می‌کنه آدمی نیست که بشه باهاش بحث کرد.

جمعه بنزین یرخی و بی‌برنامه سه برابر شد.

شنبه برف اومد و یخ زدن شهرو دیدم.

شنبه ظهر اینترنتو قطع کردن و گفتن سایتهای داخلی بازه.

امروز دوشنبه بود. اینترنت هنوز قطعه. از سایتهای خدمات‌رسان داخلی برام اس‌ام اس میاد که حواست باشه ما در خدمتیم.

به هیچ منبع خبری موثقی هم دسترسی ندارم.

روابط کشورم با جهان هم به کنار.


و من به این فکر می‌کنم که من به عنوان یک شهروند ایرانی، این همه سال دارم هزینه چی رو میدم؟ هزینه انفعالم رو؟؟

من یه زمانی احساساتم رو زیاد می‌نوشتم و توی دفتر. کلا وابسته بودم به دفترم و همیشه همه چیز رو توش می‌نوشتم. دفتر خاطرات جینگول نبودن. اکثرا یه سررسید زشت بودن که کاربری اصلیشون برام چرکنویس بودن بوده...

بعد این عادت از سرم افتاد. دیگه کمتر می‌نوشتم. چون احساس نا امنی می‌کردم. 

بعد وبلاگ ساختم و عجیب رنگ و بوی اون نوشته ها رو میداد با این تفاوت که اون راحتی رو نداشت...

همه‌اش صرفا یه تذکر بود به منی که در آینده میاد اینو می‌خونه.

11000130000206

23000000000107

23012424012452

41012115012232~

 

امید از بیژن موسوی
دریافت

 

کاوری روی امید از روژین فهیمی و فاران
دریافت

 

 

یه لحظه‌هایی سرکارم پیش میاد که مثلا همکارم یه چیزی میگه یا یه رفتاری می‌کنه که من می‌بینم عههههه ببین من یه زمان چقدر دوست داشتم این فرهنگ (یا این طرز تفکر یا نگاه به مسئله یا ...) جا بیوفته بینمون و چقدر براش حرص می‌خوردم یا به مدیرم غر می‌زدم و با اینکه برام سخت بود و نگران نگاه و تمسخر بقیه بودم سعی می‌کردم خودم اون رفتار رو داشته باشم...
و حالا که این رفتار رو می‌بینم یهو پرت میشم... بعد هم کمی عصبی میشم ‌‌‌و هم کمی خوشحال‌‌. خوشحال از اینکه زحمتات هر چند کوچولو نتیجه داده. و عصبی از اینکه می‌بینم طرف داره حرف منو یا رفتار منو (یا مدل نگاه کردن به مسئله منو) طوطی‌وار تکرار می‌کنه :| در واقع این عصبیم می‌کنه که نکنه من رفتار درستی نداشتم و حالا اون طوطی‌وار داره یه چیز نادرست رو تکرار می‌کنه؟ بعضی وقت‌ها هم از این عصبی میشم که طرف خیلیییی دیر به زحمت های من پاسخ داده، عملا زمانی که من دیگه بیخیال شدم از جا انداختن یه فرهنگ یا دید یا هرچیزی...
و البته اگه یه جور دیگه هم نگاه کنیم می‌بینیم که رفتارها و دیدگاه‌های من هم خیلی تاثیر می‌پذیره از همکارام. و باز وقتی متوجه این موضوع میشم باز عصبی میشم که واااای این اثرش رو در من گذاشت. حالا اگه چیز خوبی نباشه یا هنوز منطقش برام روشن نشده باشه که بیشتر اعصابم خورد میشه.
کلا بی‌اندازه موافقم با این ایده که میگن دوستی‌ها و محتواهایی که باهاشون در ارتباطی خیلی روی تو تاثیر می‌ذارن و بالعکس تو هم روی اونها. حالا محتوا فیلم و کتاب و پادکست و وبلاگ و صفحه‌هایی می‌تونه باشه که دنبال می‌کنی.

تینا جان پستی که برای تو بود رو بعد از حدود چهار ماه از سردر وبلاگم برداشتم. اون بسته از هدیه‌ها و یادگاری‌هایی رو هم که برات خریده بودم و گذاشته بودم گوشه کمدم رو هم برداشتم باز کردم و منتظرم تا یه تصمیمی براشون بگیرم. 

تینا جان امیدوارم سالم و خوشحال و زنده باشی.

خداحافظ

نمی‌دونستم انگلیسی‌ها هم به رنگ خاکی میگن خاکی! ریشه‌اش هم از هندی گرفته شده و ریشه اون هم از فارسی.

اینم لینک ویکی‌پدیاش