من نه Drew Barrymore رو میشناختم و نه Cameron Diaz رو و نه فیلم E.T. رو دیدم. این ویدیو رو هم توی اکسپلورر اینستاگرامم اتفاقی دیدم. ولی خیلی به دلم نشست. خیلی...
- ۰ نظر
- ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۴۹
من نه Drew Barrymore رو میشناختم و نه Cameron Diaz رو و نه فیلم E.T. رو دیدم. این ویدیو رو هم توی اکسپلورر اینستاگرامم اتفاقی دیدم. ولی خیلی به دلم نشست. خیلی...
از نگاه کردن به خودم توی آینه فراریم. صورتم زیبا نیست. صورتم خیلی پیر شده. خیلی زودتر از انتظار. کک و مکهام پررنگ شدن. چند تا خط. و رنگ پوستم هم به خاطر موهای صورتم یه درجه تیرهتر از رنگ اصلیشه. ابروهام... به مدد مد جدیدی که دخترا نه تنها تلاش نمیکنن ابروهاشون رو بردارن، بلکه در به در دنبال پرپشتتر کردن و جنگلیتر کردنش هستن، کاملا فرم طبیعی خودش رو گرفته. و اینا همه در کمال کمک کردن به زشتتر به نظر رسیدن من، وقتی آرایشی هم نمیکنم در کنار هم کامل میشن. امروز وقتم آزاد بود و فرصت داشتم برم آرایشگاه. نرفتم. آرایشگاه رفتنو دوست ندارم. مرزبندی کردن صورت رو دوست ندارم. از استرس داشتن واسه مرتب یا نامرتب بودن صورتم هم خوشم نمیاد. نمیتونم بگم برام مهم نیست بقیه درباره صورت من، زیبا بودن یا زشت بودنم چی فکر میکنن. چون برام مهمه که فکر کنن زشتم یا من رو زشت ببینن. دوست ندارم من رو زیبا ببینن. چون نیستم. و چون حوصله زیبا بودن رو ندارم. احساس میکنم زیبا بودن وظیفهمه و دلم نمیخواد وظیفهای از این بابت داشته باشم. دلم میخواد با هرچه زشتتر بودنم از زیر این وظیفه شونه خالی کنم. در کنار همه اینها من وقتی زشتم بیشتر خودم هستم! وقتی صورتم پر موئه و ابروهام نامرتب.
تمام شد و من هرچه در خودم مینگرم به غیر از افزایش صمیمیت چیز دیگری نمییابم. هیچ چیزی که بتوان به آن امید بست برای زنده شدن. صمیمی شدن به چه دردم میخورد؟ الآن خودم هستم؟ خب خود وحشیام هستم! همان خود وحشیای که همه را از خود میراند! این متناقض نیست؟
امروز هم طرفای ساعت پنج تا هفت عصر اون وسط مسطا که بقیه داشتن از مشکلاتشون حرف میزدن، اون صدای قوی توی وجودم داد میزد که « من میخوام بمیرم.»
وقتی میام پشت میزم میشینم و سررسیدم رو باز میکنم، یه صدا خیلی بلند توی سرم داد میزنه که «من نمیخوام اینجا کار کنم.»
آدمهای همسن من الآن درگیر adulthood و چالشهاش هستن و من وقتی وبلاگ بچههایی رو میخونم که فرسنگها از من دورترن و کوچیکترن عصبی میشم. از اینکه من الآن تازه دارم چیزایی رو تجربه میکنم که باید ۱۰-۱۵ سال پیش تجربه میکردم. بیش از ۱۰ سال عقب بودن از خودت آزاردهندس. و غمناک.