کلا عادت دارم دستی دستی جمعه شبی گند بزنم به شنبه صبحم و عملا یه جورایی به کل هفتهام...
- ۳ نظر
- ۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۲:۳۰
کلا عادت دارم دستی دستی جمعه شبی گند بزنم به شنبه صبحم و عملا یه جورایی به کل هفتهام...
من پست قبل رو رمزی کردم. قبل از رمزی شدن دو تا بازدید داشت فکر کنم. و رمزش رو هیچ کسی نداره! اونوقت چطور تعداد بازدیدش اضافه شده؟
من چطوری میتونم تو وبلاگ خودم سرچ کنم؟؟؟
اون باکس سرچ سمت چپ انگار هیچ خاصیتی نداره! توی پنل مدیریت هم جایی واسه سرچ کردن پیدا نمیکنم!
۱. منتظر دوستمم که ندا بده براش روتختی بدوزم :| اینقدر نیستش که روتختی خودم پوسیده شد رفتم پارچه خریدم و برای خودم دوختم. میخوام ببینم دلش سوخت آیا؟؟؟ بعدم الان دارم ست دستگیره و دمکنی و دستمال آشپزخونه میدوزم بازم صرفا جهت دل سوزوندن :) بعله :)
۲. داشتم به این فکر میکردم که مجموعهی آدمایی که باشون کار میکنی خیلی مهمن. من هرچقدر هم کارم رو دوست داشته باشم، مدیرم هرچقدر ایدهآل باشه و خوب باشه، ولی باز وقتی رفتارای غیر حرفهای از مدیرهای دیگه که غیر مستقیم با من در ارتباطن رو میبینم دلسرد میشم. و این چیزیه که مدیر عامل و هیئت مدیره و کلا هرکسی که راس این مدیرهاست باید بش دقت کنه. رفتارای غیرحرفهای دیگه خیلی داغونن. فکر کن شما تو بخشت دنبال پیشرفتی، اونوقت یه سری رفتارا تو بخشای دیگه میبینی که شاخ در میاری چون به نظرت اونا دیگه حل شدهاس ولی انگار هنوز اون آدما از پشت کوه اومدن!!!! بگذریم. دلسرد شدن خوب نیست توی کار. منی که دلم میخواد برای کارم انرژی بذارم، با انگیزه براش تلاش کنم و توی کارم رشد کنم، وقتی دلسرد بشم دیگه فاتحه سیستم خوندهاس. چه برسه کسی که اصلا دنبال این چیزا نباشه و دلش فقط یه کار روتین و یه حقوق سر وقت بخواد!
و یکی از غیرحرفهای ترین رفتارها جلز و ولز زدن واسه یک ریال پوله! یک ریال!!!! من همچنان تو شوک این رفتار آخری و یکی مونده به آخریشم!!! کاش میشد بنویسمشون اینجا.
۳. یه مدتیه که وحشی شدم! فکر کنم باز گفتم توی چند پست قبل! خواستم بگم هنوز ادامه داره. اونم به این صورته که کلا زندگیم به صورت افقی روی تخت میگذره و به گشت و گذار توی پستای چرت و پرت اینستاگرام برای اینکه لحظهای مغزم دلش نخواد کار کنه. یکی دوساعتم عمودیام، خارج از اتاق، که همش دلم میخواد زودی بیام افقی بشم.
۴. و دیگه یه چیز دیگه اینکه الان دقت کردم ولی چندسالی اینطوری بوده که هرکاری انجام میدم زود خسته میشم. و هرکاری رو در هر جون کندن برای خودم سخت میکنم! خل شدم!
۵. اون موقعها که جام جهانی اون سر کره زمین برگزار میشد بهتر بود انگار! آدم مینشست ساعت یک شب به فوتبال دیدن و بعدشم های های واسه تیم بازنده غصه خوردن! اصن فوتبال بدون غصه خوردن حال نمیده... اونم تنهایی...
۶. آهان و اینکه دلم میخواد اینایی که بم میگن مظلومو بگیرم پخش دیوار کنم تا بفهمن کی مظلومه :/
خب منم دوست داشتم امشب بعد از بازی (ایران-پرتغال) میرفتم بیرون بوق میزدم!
بعد از حموم، تنها جایی که میشه با خیال راحت گریه کرد پشت فرمونه.
پن : یه کرمی افتاده به جونم که برم همه پستامو تگ بزنم :| کرمکُشم کجاست؟
خیلی مدته که نه چیزی خوندم. نه چیزی نوشتم. نه فکری کردم و نه کاری کردم.
عین یه دیوونه وحشی زندگی کردم! حافظهام ترکیده! یادم نمیاد چیکار میکردم!
یه چیزی هم درباره خودم متوجه شدم جدیدا. یعنی کشف کردم توی خودم. اونم اینه که من آدم صبوری هستم. وقتی به موردی میخورم که نیاز به صبوری داره، صبر میکنم. و این صبر یه کار عادیه برام. میدونم دارم صبر میکنم ولی اینقدر که برای من عادیه برای بقیه نیست. بعد کم کم که صبرم نزدیکای پر شدنش (قبل از لبریز شدن) میشه الارم میدم، دنبال راه حل میگردم و کارای لازمو درحد خیلی کم میکنم! ولی خب معمولا هیچ وقت کسی این الارمها رو ندیده! وقتی صبرم لبریز میشه، به مرحله تحمل کردن وارد میشم. تحمل کردن هم درجه داره. از کم به زیاد. و هر چی بیشتر زمان بگذره، تحمل کردن سختتر و طاقتفرساتر میشه. چون دیگه صبر نمیکنی، داری تحمّل میکنی! خب تا اینجاش که کلا روندشه و معمولا همه کم و بیش اینطورن. چیزی که من کشف کردم اینه که من مدت زمان صبر و تحملم زیاده و الارمهام کم و ضعیف. و اینکه وقتی مدت زیادی از تحمل کردنم میگذره، وحشی میشم. وحشی شدنم در حد گاز گرفتن و پاچه گرفتن نیست ولی برای «من» وحشی شدنه! مثلا بیتفاوت میشم، عصبی میشم، اخلاقم گند میشه، از خودم حالم به هم میخوره و بیانگیزه و بیانرژی میشم.
حالا موضوع دیگه اینه که راه حل ساده به نظر میاد. اونم اینه که اگه صبر کردم و صبر جواب نداد دیگه نباید تحمل کنم! و الارمهای گندهتری بدم! همین! :|