...
خیلی مدته که نه چیزی خوندم. نه چیزی نوشتم. نه فکری کردم و نه کاری کردم.
عین یه دیوونه وحشی زندگی کردم! حافظهام ترکیده! یادم نمیاد چیکار میکردم!
یه چیزی هم درباره خودم متوجه شدم جدیدا. یعنی کشف کردم توی خودم. اونم اینه که من آدم صبوری هستم. وقتی به موردی میخورم که نیاز به صبوری داره، صبر میکنم. و این صبر یه کار عادیه برام. میدونم دارم صبر میکنم ولی اینقدر که برای من عادیه برای بقیه نیست. بعد کم کم که صبرم نزدیکای پر شدنش (قبل از لبریز شدن) میشه الارم میدم، دنبال راه حل میگردم و کارای لازمو درحد خیلی کم میکنم! ولی خب معمولا هیچ وقت کسی این الارمها رو ندیده! وقتی صبرم لبریز میشه، به مرحله تحمل کردن وارد میشم. تحمل کردن هم درجه داره. از کم به زیاد. و هر چی بیشتر زمان بگذره، تحمل کردن سختتر و طاقتفرساتر میشه. چون دیگه صبر نمیکنی، داری تحمّل میکنی! خب تا اینجاش که کلا روندشه و معمولا همه کم و بیش اینطورن. چیزی که من کشف کردم اینه که من مدت زمان صبر و تحملم زیاده و الارمهام کم و ضعیف. و اینکه وقتی مدت زیادی از تحمل کردنم میگذره، وحشی میشم. وحشی شدنم در حد گاز گرفتن و پاچه گرفتن نیست ولی برای «من» وحشی شدنه! مثلا بیتفاوت میشم، عصبی میشم، اخلاقم گند میشه، از خودم حالم به هم میخوره و بیانگیزه و بیانرژی میشم.
حالا موضوع دیگه اینه که راه حل ساده به نظر میاد. اونم اینه که اگه صبر کردم و صبر جواب نداد دیگه نباید تحمل کنم! و الارمهای گندهتری بدم! همین! :|
- ۹۷/۰۴/۰۳