...
وبلاگ جونم ببین چی پیدا کردم! این پست رو ببین... اواخر اسفند نود و هفت نوشته بودمش یعنی دو سال پیش. بعضی وقتها با پیدا کردن اینجور نوشتهها از خودم، به خودم امیدوار میشم. راستش رو بخوای یه کاری رو امروز میخواستم انجام بدم که برای فرار از اون کار به سرم زد که بیام یه کتگوری تو وبلاگم ایجاد کنم واسه پستهایی که توشون درباره فیلم و سریالهایی که دیدم نوشتم. توی شخم زدن نزدیک به هفتصد پست، چشمم خورد به اون پست اواخر اسفند نود و هفت و امید تو دلم جوونه زد و بعد به این فکر کردم که چقدر خوبه که من تو رو دارم. که چهار ساله برات مینویسم. که نزدیکی به من. که میتونم برگردم و بخونمت و تو به من حال و هوای روزهای گذشتهام رو نشون بدی. که هر بار بی اینکه خیلی بهش آگاه باشم، میام و صادقانه برات از خودم و فکرام میگم و تو همه رو بی هیچ تغییری نگه میداری تا بعدا برگردم و بخونم و مثل الان دوباره چیزهایی برام یادآوری بشن. بیاندازه دوستت دارم.
- ۹۹/۱۲/۰۴