...
شما هم هر از چندگاهی سراغ فیلمهای قدیمی ایرانی میرین؟ من امشب فیلم شبهای روشن رو دیدم. کتاب عذابآوری رو هم که در چند پست قبل (شماره یازده این پست) ذکر کرده بودم تموم کردم. بلندیهای بادگیر. و حالا اینجا توی تاریکی اتاق نشستم و دوباره دارم به تنهایی فکر میکنم. به تنهایی شخصیتهای اصلی فیلم، رویا و استاد ادبیات. به تنهایی هیتکلیف شخصیت اصلی رمان که انتقامش رو با تنها کردن افراد ازشون گرفت. به تنهایی خودم که کسی رو ندارم باهاش درباره فیلمی که دیدم گپ بزنم. به تنهایی اصیل آدمی که از تولد تا مرگ همراهشه. به این فکر میکنم اگه با مرگ نیست و نابود بشیم و زندگی دیگهای در دنیای دیگهای در کار نباشه چی؟ به این فکر کردم که شاید طبق تعلیمات دینی فارغ از خود دین ما ترجیح میدیم حتی به جهنم بریم ولی با مرگ از بین نریم و همچنان وجود داشته باشیم. به این فکر کردم که آدما چطوری به دنیای بعد از مرگ ایمان میآرن؟ به این فکر کردم اصلا ایمان یعنی چی؟ آدما چطوری به موضوعی انقدر عمیق باور پیدا میکنن که حتی ممکنه براشون به اثبات نرسیده باشه یا حتی استدلال پشتش رو به درستی درک نکرده باشن. مرگ واقعا پدیده عجیبیه. تنهایی هم. به طور کلی انسان موجود عجیبیه.
- ۹۹/۰۹/۱۶
شبهای روشن کم نظیره. با چند بار دیدن هم ازش سیر نمیشه آدم. و نفس عمیق ... و تنها دو بار زندگی میکنیم و ... بله منم سراغ فیلمای قدیمی میرم گاهی وقتا. چند شب پیش هم اریکهی تارا رو دیدم ...
شب های روشن خود داستایوفسکی رو خوندی؟