دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ

خوابم نمیاد، مثل بچه‌ای که فردا باید بره مدرسه و مشق‌هاش رو ننوشته استرس دارم. حتی با خودم گفتم می‌شینم کارهای فردا رو امشب انجام میدم! اما خب کاره چرا الان باید انجام بدم؟

آشغال‌ترین تعطیلات بود امسال. من هرسال اینجا از حجم نفرتم از تعطیلات عید میگم و می‌گفتم اما امسال خارج از تصورم بود. مخصوصا نیمه دوم تعطیلات. از کلام هم خارجه. انقدر بد بود که ذهنم فقط با فانتزی داشت تلاش می‌کرد از هم فرونپاشه. اون هم فانتزی‌های آشغال‌تر. هنوز مغزم خمار هورمون‌های حاصل از فانتزی‌ان. 

کار؟ حالا شده پناهگاه. حالا دیگه نه محل پول در آودرنه، نه رشد، نه هیچی. فقط پناهگاهه‌. تمام وجودم، سراسر وجودم پر از خشم و نفرته.

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی