...
شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۱۸ ب.ظ
دیشب یه چیزی نوشتم، طولانی هم بود. منتشر نشده ولش کردم.
امروز روز دوم فروردینه. و من دیگه داره اعصابم خط خطی میشه. دیشب نوشته بودم که من دیروز فقط ۲ ساعت خودم بودم و باقی رو دختری بودم که دستاش بنفشه و پاهاش سبز، دست چپش خارخاری و پای راستش خال خالی! من نبودم. چیزی هم که بودم ملغمهای از کثافت پروجکشن بقیه بود. بومی سفید و زیبا برای دریافت کثافت ذهن بقیه.
امروز دیگه دارم رد میدم. صبح میخواستم بزنم بیرون بلکه نفس بکشم. یهو با تصویر دختر کدبانویی که حتی حق نداره رسپی خودشو داشته باشه زنجیر شدم به خونه. عصر میخواستم بزنم بیرون، تصویر دختری کثافت روی من نشست که همه ازش انتظار داشتن مادربزرگشو ببره بیرون هوا بخوره ولی این دختر تنبل و انگلی گوشه اتاق بود. دلم میخواد این بومو بزنم پاره کنم بشکونم بندازم دور. دلم میخواد بالا بیارم.
- ۰۴/۰۱/۰۳