دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۲۱ ب.ظ

اومدم یه کافه داغون نشستم. داغون واقعا!

من باید اون بار که دوستم اون کافه داغونو پیشنهاد داد و رفتیم و غذاش واقعا افتضاح بود به دوستم فیدبک میدادم. فیدبک ندادم. و دوباره یه کافه داغون دیگه. دوباره که چه عرض کنم.

اصلا انگار در طالع من نوشته شده با این دوستم به کافه های داغون قدم بذارم.

البته خب مشخصه. من دیدن این دوستم برام مهمتر از کافه هاست ولی خب آخه دیگه انقدرم داغون نه :))))

باید اصلا یه روز بیام بنوسم در وصف اینکه وقتی میگم یه کافه داغونه یعنی چی!

نظرات (۱)

از اینایی که اگه قهوه بخواید، بهتون قهوه فوری آماده که میفروشن رو با آب‌جوش توی یه لیوان یکبار مصرف کاغذی میدن و خدا تومن هم پول میگیرن؟

پاسخ:
:))))
نه دیگه در این حد :))
ولی غذاش واقعا بی کیفیت بود. در حد این غذا کثیفا نبودا. ولی یه چیزی پر از سس و پنیر پیتزا بود با قیمت کافه های دیگه. من واقعا کیفیت و دقت به طعم ها تو آشپزی برام مهمه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی