...
یادمه استاد یکی از درسهای تربیت بدنی دانشگاهمون خیلی خوب بود. از این استادا نبود که سالن ورزشی رو با پادگان اشتباه گرفتن. از اونا هم نبود که فکر میکنن اگه داد یا سوت بزنن انگیزه میگیری. به حال خودت هم رهات نمیکرد. بدنهای خشک و نامنعطف ما رو که میدید تعجب میکرد ولی بهمون تمرین کشش که میداد تحقیر نمیکرد. بعد از چند جلسه پیشرفتمون رو بهمون یادآوری میکرد. منِ فراری از ورزش عاشق کلاساش بودم. اونجا کم کم داشتم با بدنم آشنا میشدم و تاثیر تمرین روی یادگیری عضلهها رو به عینه میدیدم. ورزش کردن برام لذت بخش شده بود و برام مهم شده بود خوشگل برم سر کلاس :)
اون موقع ها فکر میکردم شاید به خاطر نفس ورزش بوده این علاقه من به کلاس. بعدها میگفتم شاید به خاطر حرفهای بودن استاد بوده که با دانش بالاش تمرینای خوبی میداده و تنوع و نکات رو رعایت میکرده که منم میتونستم پا به پای کلاس برم و لذت ببرم.
دیشب که داشتم جلسه ششم چالش یوگای Adrian رو انجام میدادم تازه فهمیدم ماجرای من و ورزش از چه قرار بوده. ادرین میگفت اگه مچتون ضعیفه و مثل من نمیتونید این حرکات رو انجام بدید اشکال نداده و اینطوری مچتون رو نرمش بدید تا استراحت کنه. میگفت منم اولش مچ دستم ضعیف بود. اینجا بود که تازه فهمیدم قضیه من و ورزش چیه. وقتی مربی مثل ادرین، مثل استاد تربیت بدنی دانسگاهمون همدله، درک میکنه توان بدنی آدمها متقاوته، آگاهه انعطاف و عضله و یادگیری با تمرین به دست میاد، من با این مربی میتونم ورزش کنم، لذت ببرم، تمرین کنم و رشدم رو ببینم. خودم رو اذیت نکنم و هدفای چرت و پرت برای خودم نذارم. تو لحظه حال باشم و روی ورزش تمرکز کنم نه هیچ چیز دیگه. چیزی که کلاس تربیت بدنی دانشگاه رو خاص میکرد مربی بودن مربیش بود. نه خود ورزش یا دانش پروفشنال اون شخص. خیلی کم پیدا میشه تو زندگی گذرت به یه مربی بخوره. حالا تو هر زمینهای. مربیها طلان واقعا.
اینم از درس امشب :)
البته امشب تو چالش روز هفتم وقتی از یه حالت میپریدیم به یه حالت دیگه و من دیدم میتونم بپرم درحالیکه شبهای پیش نمیتونستم بپرم اینها همه یادآوری شدن برام.
- ۰۳/۰۳/۰۶