...
جمعه, ۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۵۵ ب.ظ
دلم نمیخواد اصلا به بعدش فکر کنم. فقط دلم میخواد به خود ماجرا فکر کنم. به اینکه در آرامش و صلح با خودم انجامش میدم. به اینکه قرار نیست همراه با زجه و مویه باشه.
تصمیم گیری هم مراحل خودش رو داره و من حالا که دارم به قدم های آخر میرسم به این بینش نسبت به مراحل دست پیدا کردم.
قبلا امیدی میدیدم، اگه فلان چیزو امتحان کنم شاید ارزشش رو داشته باشه ادامهاش بدم. بخش زیاد و بزرگی از این ایده ها رو امتحان کردم و هیچ توفیری نکرد. هیچ تفاوتی در حس من ایجاد نشد.
و حالا دارم به نقطهای میرسم که سالها داشتم براش آماده میشدم.
و حالا فقط میخوام به خود ماجرا فکر کنم و نه اصلا به بعدش...
- ۰۲/۱۲/۰۴
وقتی خوندم؛ نمیدونم چرا یه جور خاصی ترسیدم ....