...
سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۵۸ ب.ظ
زندگی الان اینجوریه که قاشق تمیز ندارم و دارم عدسی رو با چنگال میخورم.
و دوباره زندگی اینجوریه که فردا روز مادره و کادو خریدم و آماده ام و باید برم خونه مامان اینا این فرخنده شب رو جشن بگیریم و ته دلم میترسم بابام حسودی کنه.
و باز هم زندگی اینجوریه که کارام به هم گره خورده. یعنی خودم به هم گرهشون زدم و نمیدونم چه خاکی تو سرم کنم.
و در نهایت زندگی اینجوریه که نمیدونم کجام و دارم چیکار میکنم.
وبلاگ عزیزم خوشحالم که من رو درک میکنی و نمیگی same as always
- ۰۲/۱۰/۱۲