...
پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۷:۳۹ ب.ظ
عصبانی و کلافهام. بینهایت عصبانی و کلافهام. بینهایت...
با این سن میدونم که کسی که از دستش عصبانی هستم مهمان مادرم نیست. مورد عصبانیتم هم مادرمه، هم خودم و هم پدرم. در حالیکه هزاران هزار کار روی سرم ریخته، مریضم و وقت استراحت هم ندارم، دو روز کامل از زندگیم رو اومدم خونه مادرم چون مهمون داره. برای کمک نیومدم چون به کمک من احتیاج نداره. اومدم که فقط باشم. باشم تا تصویر مصنوعی و دروغینی که مادر و پدرم از زندگیشون جلوی بقیه ساختن حفظ بشه. برای چه کسانی؟ کسایی که حتی نمیدونم اگه بمیرم آیا اصلا سر قبرم میان یا نه.
از خودم عصبانیم که نمیزنم زیر کاسه کوزه این همه تظاهر.
خستهام واقعا.
و بدی ماجرای خونه مادرم اینه که دیگه اینجا منطقه امن و راحت و خصوصیای ندارم. و من وقتی بیشتر از ۲۴ ساعت فضای خصوصی نداشته باشم واقعا با تمام وجودم کلافه میشم.
- ۰۲/۰۲/۲۸