دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

چهارشنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۰۸ ب.ظ

تو کار دوم رسما به غلط کردن افتادم. چند وقت پیش با یکی از همکارا پشیمونیم رو در میون گذاشتم و مشخص شد اون هم پشیمونه. اون نه تنها پشیمون بود که عصبانی هم بود از وضعیت موجود و بعد فهمیدم از خروجی کارش هم خیلی ناراضی هستن بقیه. من پشیمون بودم ولی به جای دنبال مقصر بیرونی گشتن و گله و عصبانیت، همه چیز رو تقصیر خودم انداخته بودم و می‌گفتم نباید انتخاب می‌کردم، نباید سراغ این کار می‌اومدم. گله از بیرون نمی‌کردم که هیچ، همش هم در راستای خوب کار کردن و راضی نگه داشتن بقیه کار می‌کردم و یک دونه ناراضی هم نداشتم. 

در وضعیتی که اون همکار برنامه‌ای برای کارش داشت و وقتی میدید شرایط طوریه که نمی‌تونه طبق اون برنامه پیش بره مدام عصبانی میشد و انعطاف کمی به خرج میداد، من کلا همه چیز رو بر مبنای انعطاف قرار داده بودم و حتی نمی‌دونستم دارم به چه سمتی حرکت می‌کنم! رضایت بقیه؟ یا رضایت خودم؟ یا وجدان کاری و اخلاق حرفه‌ای.

در نهایت می‌دونی چی شد؟ محل کار دوم شرایط رو برای همکارم تغییر داد تا بتونه خروجی مورد انتظارش رو بگیره و این همکار ما هم گفت شرایط رو نمی‌تونه به خاطر مسائل بیرون از اون کار قبول کنه و کنار کشید. و من وقتی فهمیدم از ته دلم یه «خوش به حالش» عمیق گفتم.

و الان، امشب، نشستم و استرس کاری رو دارم که پشیمونم از وارد شدن بهش. وسط این همه زندگی آشفته این کار شده قوز بالا قوز. بدبختانه نه بهانه‌ای دارم برای پیچوندن کار، نه نارضایتی بیرونی‌ای. عذاب وجدانِ بی‌تعهدی هم ولم نمی‌کنه که بخوام رها کنم. به قول یکی دکمه غلط کردم نداره بزنم راحت شم.

هر بار نوبت کار دوم میشه هی به این فکر می‌کنم که به محض تموم شدن قراردادم دیگه ادامه نخواهم داد. اینو مطمئنم که دیگه ادامه نمیدم ولی کو تا این قرارداد ما تموم شه و بدبختی اینه که این وعده ادامه ندادن قرارداد دردی از من دوا نمی‌کنه.

خیلی حسادت می‌کنم به اون همکار و به آدمایی که مثل من نیستن و مدام دنبال مقصر بیرونی‌ان. تا یه چیزی میشه یقه یکی دیگه رو می‌گیرن و همیشه حق‌به‌جانبن. زندگی حق‌به‌جانبانه خوبی دارن. نه مثل من که همش در حال فکر کردن به اینم که چطور همه رو راضی نگه دارم و خودم رو خنگ و احمق جلوه بدم!

اینم آخرش واسه خودم اضافه کنم که اگه بخوام واقع‌بینانه نگاه کنم پشیمونی من دو جنبه داره. هم یه جنبه بیرونی داره. یعنی واقعا شرایط کار دوم خوب نیست و من هیچ شکایتی نمی‌کردم و بدتر همه‌ش رو می‌انداختم گردن خودم که خودم انتخاب کردم پس باید شرایط بدش رو هم تحمل کنم. جنبه دوم اینه که من هم مقصرم ولی نقطه تقصیر من اونجاست که اول کارم مرز و چارچوب نذاشتم و چیزی رو روشن نکردم برای خودم و بقیه که الان بخوام بر اساس اونها حرکت کنم. وقتی تصمیم گرفتم کار رو شروع کنم هیجان‌زده عمل کردم و بیشتر از اینکه بخوام برنامه‌ای داشته باشم فقط می‌خواستم این کار رو امتحان کنم.

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی