دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۷ ب.ظ

امروز از کار دوم اومدم خونه. بعد از یک روز خسته‌کننده همراه با مود پایین و بی‌نهایت پشیمونی. رفتم بنزین زدم و بعد رفتم کوروش خرید سوپرمارکتی انجام دادم و برای بار هزارم به خودم قول دادم پامو توی کوروش نذارم. بعد اومدم خونه. دراز کشیدم و یوتیوب رو باز کردم، و لابه‌لای ویدیوها ویدیوی دختری رو دیدم که ولاگ گرفته بود و درحالیکه لبخند مصنوعی همیشگیش رو میزد و در حالیکه خودش هم میگفت این لبخند مصنوعیه، گریه میکرد و میگفت حالش خوب نیست. اول روز که ما رو همراه خودش کرده بود با یک ولاگ دیگه، داشت میگفت میخواد به خودش زمان بده و یک روز آروم رو تجربه کنه. از کلمه slow استفاده میکرد برای روزش. ولاگش هم مصنوعی بود مثل خودش. ولی این موضوع رو به یاد من آورد که مدت‌هاست یک روز آروم رو با خودم سپری نکردم.

ولاگ بعدی هم از شارلوت بود و یک interview دیگه. شما شارلوت رو نمی‌شناسید منم توضیح بیشتری درباره‌اش نمیدم. ولی این interview واقعا یه لول دیگه بود بعد از مدت‌ها. شارلوت هم یه یادآوری برای من داشت. تصمیم گرفتم برگردم به تراپی و اینبار تا میتونم ازش گله کنم.

تصمیم گرفتم اولویتم برای زمان‌های مختص به خودم سپری کردن زمان با خودم و برای خودم باشه نه چیز دیگه‌ای.


پ ن : کلی رویا داشتم برای روزی که نشستم توی خونه خودم و پست یا توییت میذارم. الان چند هفته‌اس که اینجام. اون رویاها هم رویا موندن. الان تنها کاری که دارم میکنم اینه که اینجا رو برای خودم خونه کنم‌. خونه‌ای که انتظار من رو می‌کشه. دورش کنم از تصور آدما

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی