این سوگ تموم نمیشه...
چند روز پیش رفته بودم از وبسایت دکه دو تا مجله بخرم، وقتی مجلهها رو وارد سبد خریدم کردم و رفتم که پرداخت کنم دیدم پیغام نشون میده که باید حداقل خریدت ۷۹ تومن باشه. خرید من ۷۰ تومن بود و کتابهای دیگهای که میخواستم رو هم سرچ کرده بودم و دکه نداشتشون. حوصله کنسل کردن خرید رو هم نداشتم. شاید به نظر احمقانه بیاد. گفتم میرم توی سایت فیلتر قیمت ارزان به گران رو میزنم ببینم چی میتونم ارزون پیدا کنم که هم شرط حداقل خرید رو پاس کنم هم بعدا از خریدش پشیمون نشم. از مداد و چند کتاب ناآشنا گذشتم و رسیدم به کتابی به اسم «آویشن قشنگ نیست». نویسنده کی بود؟ حامد اسماعیلیون. قلبم فشرده شد. توی ماه دی، دومین سالی که از آذرش غمگین میشم برای گذروندن دیماه، حالا رسیدم به کتابی از حامد اسماعیلیون!
این غم بزرگه. خیلیها حملش میکنن. هر کسی هم روش خودش رو برای سوگواری پیدا میکنه. آخه حالا حالاها هم هضم شدنی و حل شدنی نیست این درد. امسال من کتاب حامد اسماعیلیون رو دستم گرفتم و این چند صفحه کوتاه رو میخونم و به این فکر میکنم که حامد اسماعیلیون قبل از ۱۸ دی ۹۸ چهجور آدمی بود... به این فکر میکنم کتاب بعدی که خواهد نوشت چی خواهد بود... اصلا کی دوباره میتونه قلمش رو برای نوشتن یه کتاب به کار بگیره...
یه موضوع دیگه رو هم دوست دارم بنویسم اینجا. از دوستی که عکس عروسیش رو دیدم. لابهلای هشتگهای من_هم_شمعی_روشن_خواهم_کرد و عکسهای عروسی پونه و آرش عکسش رو دیدم و ردش کردم به خیال یه عکس عروسی دیگه از اون ۱۷۶ نفر. ولی وقتی برگشتم و دیدم این دوست شخص دیگریه حیران شدم از خودم که وقتی دی میرسه دیگه مغزم نمیتونه هیچ عروس و دامادی رو بدون صورت پونه و آرش تصور کنه... من اگه به فرض محال قرار بود عروس بشم و لباس عروس بپوشم فکر نمیکنم تا آخر عمرم هیچوقت بتونم این مراسم رو توی دی ماه برگزار کنم...
- ۰۰/۱۰/۱۸