دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

دست‌هایی که حرف می‌زنند

دست‌ها

این وبلاگ قراره فضایی باشه برای حرف زدن من. البته نه به وسیله‌ی دهان، بلکه به وسیله‌ی دست‌هایی که تایپ می‌کنند!

بايگاني

...

جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۴۹ ق.ظ

اومدم بنویسم. چند جمله نوشتم و پاک کردم. چندین بار و از چندین موضوع مختلف... بهتره برم توی دفترم خودمو سبک کنم!

نه وایستا! بذار اینو بگم.

مدتیه که شروع کردم به مترو سواری. مثل قبل شلوغ نیست. وقتی هم شلوغ میشه من سعی می‌کنم یه گوشه کنار دیوارهای واگن بایستم و رو به دیوار و پشت به مردم. به نظر خودم عجیبه ولی اینطوری استرسم کمتر میشه از مبتلا شدن. از اونجایی که همیشه وقت گذروندن توی مترو برام سخت‌ترین کار بوده متوسل شدم به بعد از مدتها کتاب‌ خوندن. کتاب‌های سبکم (از نظر وزن!) رو که مدت‌ها نخونده موندن روی دستم برمی‌دارم و مترو خوب جاییه برای شروع کردنشون. وقتی هم جذاب باشن تموم شدنشون دیگه توی مترو اتفاق نمیوفته. همزمان توی goodreads هم ثبتشون می‌کنم. امسال چالش کتابخونی goodreads رو زده بودم 12 کتاب به نیت ماهی یه کتاب. و الان فقط دو تا مونده. حالا این بین یه کتاب رو شروع کردم و هیچ‌جوره به دلم نمیشینه. یادمه که از نمایشگاه کتاب خریده بودمش. اون زمانا که کرونا نبود. واقعا انتخاب‌هام واسه کتاب خریدن خوب نبودن... دلم هم نمیاد نخونم! خب پول دادم پاش :دی

ماجرای یه خانومه که همسرش بی‌هیچ توضیحی بعد از 15 سال زندگی مشترک رهاش می‌کنه و از خونه میره. گاهی برمی‌گرده با بچه‌ها وقت بگذرونه و برای همین ما همش داریم افکار خانوم و دعواهاش با همسرش رو می‌خونیم. خوندن افکارش واقعا اذیت‌کننده‌اس.

قبلش کتاب «منظر پریده رنگ تپه‌ها» رو خونده بودم از کازوئو ایشی گورو. واقعا دوستش داشتم. شاید به خاطر همونه که این به دلم نمیشینه!

نظرات (۳)

اسم اون کتابه که به دلت نمیشینه رو هم بگو

رو به دیوار تو مترو کتاب میخونی؟

پاسخ:
روزی که رهایم کردی از النا فرانته

آره رو به دیوار که البته رو به در هم میشه حساب کرد :))

فک کنم ازین رمان قطورها هم باشه. مثل من پیش از تو مثلا. نشر چی بود؟ نشر آموت فک کنم

یاد کتاب دختری که رهایش کردی افتادم. البته نخوندمش ولی میخواستم واسه یکی بخرم از نمایشگاه کتاب هیچ جا پیداش نکردم آخرم دختری در قطار رو خریدم براش :))))

پاسخ:
راه حل آخرت خیلی باحال بودم، فکر کردم دختری در قطار هم مال همون نویسنده اس. سرچ کردم دیدم مال یکی دیگه بوده :))
ولی این کتاب من نصفِ من پیش از تو هست از نظر تعداد صفحات (:

اخرین کتابی که خوندم توی تابستون بود به اسمِ کتابخانه نیمه شب 

پیشنهاد میکنم بخونیش :)

 

+چه خوب 

من اتوبوس سوار شدن گاهی برام مثل تراپی هست😅

از بچگی دوست داشتم و خب گاهی برا ادمایی که میبینم داستان سرایی میکنم توی ذهنم 

پاسخ:
معرفی کتاب رو خوندم. چه ایده جالبی داشت مواجه شدن با زندگی های دیگه خودت (البته اگه درست فهمیده باشم). یادم باشه تو لیستم بنویسمش :)

منم اگه جای نشستن پیدا کنم و له نشم ممکنه کمی، فقط کمی بهم خوش بگذره :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی