...
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۲۹ ب.ظ
روزای رنگی چه شکلی هستن؟
خسته شدم از سیاهی... رفتم توی این فیسبوک خراب شده و باز دلم میخواد بشینم ساعتها گریه کنم ولی حال ندارم!
اومده بودم از ترسهام بگم. از اینکه با تجربه زیسته من ترس همیشه هست. یه زمانهایی باهاش روبرو میشی و کمرنگ میشه یا از بین میره ولی ممکنه باز بعد از مدتی برگرده. ترس میتونه بزرگ شه، گسترش و سرایت پیدا کنه یا حتی اگه داری زیاد با ترسهات روبرو میشی ممکنه ترسهایی که باهاشون روبرو نشدی هم کمرنگ بشن.
حالا ترسهای من زیاد شدن و دارن زیادتر هم میشن. میخوام باهاشون روبرو بشم. چون واقعا دیگه توان فلج مطلق شدن و دوباره از خاکستر بلند شدن رو ندارم. البته چیزی هم نمونده به این نقطه برسم!
اول میخواستم لیست ترسهام رو اینجا بنویسم، دیدم بهتره خصوصی بمونه. اگه تیک خوردن و باهاشون روبرو شدم میام دونه دونه میگم.
- ۰۰/۰۵/۱۱
توی چالش چند وقت پیش، به نوشتن از ترسهام دعوت شدم و البته ننوشتم. قویا معتقدم نباید ترسهامون رو جار بزنیم. اصلا منطقی نیست.